- شمرج
- ریز بافته جامه ریز بافته پالان ریز بافته ریز بافته تنک بافته
معنی شمرج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگندن بد دوختن بد کوک زدن تباه دوختن، نیک پروریدن، دایگی
پارسی تازی گشته سه مرت سه باره سه باره باژ گرفتن
نان جو، تفاله انگور، اندک
تباهرفتاری
ریز بافته تنک بافته
شمردن
دروغپرداز
پارسی تازی گشته شیره روغن کنجد شیربا روغن کنجد
شوره، ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، ابقر، فوهل
پوشیدگی، آمیختگی
شیره، روغن کنجد
نوع و قسم، فرقه، گروه
شمارنده و تعداد کننده، اختر شمر
نگندن نگنده زدن بخیه زدن یا کوک زدن درشت و گشاد گشاد، در آمیختن، تند رفتن، به شتاب انگیختن
آبگیر، تالاب، برای مثال همچو روی رومیان از ابر رنگین شد چمن / همچو موی زنگیان از باد پرچین شد شمر (قطران - ۱۱۱) ، حوض کوچک
چمن، سبزه، مرغ، چمنزار
پارسی تازی گشته مرغ چراگاه پنیرک از گیاهان پنیرک
((ش))
فرهنگ فارسی معین
شمر بن ذی الجوشن قاتل امام حسین (ع)، شخص بسیار خشن و سختگیر و ظالم و بدخو
شمر هم جلودار کسی نبودن: کنایه از هیچ چیز یا هیچ قدرتی توانایی ممانعت از خلاف کاری یا تندروی کسی را نداشتن
شمر هم جلودار کسی نبودن: کنایه از هیچ چیز یا هیچ قدرتی توانایی ممانعت از خلاف کاری یا تندروی کسی را نداشتن
درهم و برهم کردن، ایجاد فساد کردن
چراگاه، به چراگاه فرستادن چرنده، چریدن چرنده
شمردن، شمرنده، پسوند متصل به واژه به معنای شمارنده مثلاً ستاره شمر، روزشمر