نقش و نگاری که با گلابتون روی لباس می دوزند آنچه از فلز به شکل خورشید درست و بالای قبه یا جای دیگر نصب می کند بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبک، طاغوت، ایبک، صنم، بد، ژون، جبت، بغ، وثن، فغ برای مثال یاد باد آن شب که آن شمسۀ خوبان طراز / به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز (فرخی - ۱۹۹)
نقش و نگاری که با گلابتون روی لباس می دوزند آنچه از فلز به شکل خورشید درست و بالای قبه یا جای دیگر نصب می کند بُت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبَک، طاغوت، ایبَک، صَنَم، بُد، ژون، جِبت، بَغ، وَثَن، فَغ برای مِثال یاد باد آن شب که آن شمسۀ خوبان طراز / به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز (فرخی - ۱۹۹)
شالی که بر دوش اندازند و یا بر سر مانند دستار پیچند. (از برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا) : اوصاف شمله بر علم زر نوشته اند القاب بندقی به سراسر نوشته اند. نظام قاری. شمله کاین عزتم ز دولت اوست گردنم زیر بار منت اوست. نظام قاری. خرم آن شمله که با ریشه خیالی دارد خوشدل آن خرقه که با وصله وصالی دارد. نظام قاری. امیدوارم که عاطفت آن حضرت چون شمله شامل حال این تنگ لباس گشته بفرمایید. (نظام قاری ص 148) ، علاقۀ دستار. تحت الحنک. شاشوله. شاغوله. (ناظم الاطباء). علاقۀ دستار. (از برهان). - شملۀ دستار، ریشه و طره و علاقه و دنبوقه و فش پایان آن که زینت دستار است و آن تارهای آن است بی پود. (یادداشت مؤلف) : غذبه، شملۀ دستار. سمط، شملۀ دستار بر سینه و هر دو کتف افتاده. (منتهی الارب). ، دم. دنباله. دنبال. (یادداشت مؤلف)
شالی که بر دوش اندازند و یا بر سر مانند دستار پیچند. (از برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از انجمن آرا) : اوصاف شمله بر علم زر نوشته اند القاب بندقی به سراسر نوشته اند. نظام قاری. شمله کاین عزتم ز دولت اوست گردنم زیر بار منت اوست. نظام قاری. خرم آن شمله که با ریشه خیالی دارد خوشدل آن خرقه که با وصله وصالی دارد. نظام قاری. امیدوارم که عاطفت آن حضرت چون شمله شامل حال این تنگ لباس گشته بفرمایید. (نظام قاری ص 148) ، علاقۀ دستار. تحت الحنک. شاشوله. شاغوله. (ناظم الاطباء). علاقۀ دستار. (از برهان). - شملۀ دستار، ریشه و طره و علاقه و دنبوقه و فش پایان آن که زینت دستار است و آن تارهای آن است بی پود. (یادداشت مؤلف) : غذبه، شملۀ دستار. سمط، شملۀ دستار بر سینه و هر دو کتف افتاده. (منتهی الارب). ، دم. دنباله. دنبال. (یادداشت مؤلف)
شمسه. آفتاب. (ناظم الاطباء) : یاد باد آن شب کآن شمسۀ خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز. فرخی. شمسۀ گوهر و شمع دل سرگشتۀ من که زوال آمدش از طالع برگشتۀ من. خاقانی. شیر میدان و شمسۀ مجلس قرهالعین جان ابوالفارس. خاقانی. شمسۀ نه مسند هفت اختران ختم رسل، خاتم پیغمبران. نظامی. در قالب خاک تیره خشتند یا شمسۀ مسند بهشتند. نظامی. به خدمت شمسۀ خوبان خلﱡخ زمین را بوسه داد و داد پاسخ. نظامی. - شمسه کرم، آفتاب رز. کنایه از شراب: صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز و هات شمسه کرم مطیب زاکی. حافظ. ، تصویر آفتاب، بت. صنم، نقش. نگار. تصویر. (ناظم الاطباء)
شمسه. آفتاب. (ناظم الاطباء) : یاد باد آن شب کآن شمسۀ خوبان طراز به طرب داشت مرا تا به گه بانگ نماز. فرخی. شمسۀ گوهر و شمع دل سرگشتۀ من که زوال آمدش از طالع برگشتۀ من. خاقانی. شیر میدان و شمسۀ مجلس قرهالعین جان ابوالفارس. خاقانی. شمسۀ نه مسند هفت اختران ختم رسل، خاتم پیغمبران. نظامی. در قالب خاک تیره خشتند یا شمسۀ مسند بهشتند. نظامی. به خدمت شمسۀ خوبان خَلﱡخ زمین را بوسه داد و داد پاسخ. نظامی. - شمسه کرم، آفتاب رز. کنایه از شراب: صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز و هات شمسه کرم مطیب زاکی. حافظ. ، تصویر آفتاب، بت. صنم، نقش. نگار. تصویر. (ناظم الاطباء)
یوم شمطه. نام جنگی از عرب و آن از جنگهای فجار است و میان بنی هاشم و بنی عبد شمس بوده است. خداش بن زهیر درباره این جنگ گفته است: بانّا یوم شمطه قد اقمنا عمود المجدان له عموداً. (از مجمع الامثال میدانی ص 758). ، جایگاهی است که وقعه ای از وقعات الفجار به این محل مربوط است. (یادداشت مؤلف)
یوم شمطه. نام جنگی از عرب و آن از جنگهای فجار است و میان بنی هاشم و بنی عبد شمس بوده است. خداش بن زهیر درباره این جنگ گفته است: بانّا یوم شمطه قد اقمنا عمود المجدان له عموداً. (از مجمع الامثال میدانی ص 758). ، جایگاهی است که وقعه ای از وقعات الفجار به این محل مربوط است. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه سار. محصول عمده آنجا غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه سار. محصول عمده آنجا غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
شوشه. شفشه. شمش. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود، ابزاری چوبین مانند خطکش به درازی یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها بکار رود. (فرهنگ فارسی معین). چوبی چون سطاره ای بلند و بزرگ که بنایان بدان اندازه ها راست کنند. (از یادداشت مؤلف). - شمشه کاهگل، کاهگل بدنۀ دیوارهای اطاق از دو سوی محدود به دو پیش آمدگی که ساخته از گچ باشد، بدین شرح که برای کاهگل کردن سطح دیوارها ابتدا با شمشۀ آلت بنایی و در دو طرف هر بدنۀ دیوار از زیر سقف تا سطح زمین به قطر همان شمشه برآمدگی یکدست و تراز از گچ می مالند و سپس سطح میان این دو برآمدگی گچی را کاهگل می مالند و بدین ترتیب سطحی صاف، تراز و بدون فرورفتگی و برآمدگی بوجود می آورند
شوشه. شفشه. شمش. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود، ابزاری چوبین مانند خطکش به درازی یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها بکار رود. (فرهنگ فارسی معین). چوبی چون سطاره ای بلند و بزرگ که بنایان بدان اندازه ها راست کنند. (از یادداشت مؤلف). - شمشه کاهگل، کاهگل بدنۀ دیوارهای اطاق از دو سوی محدود به دو پیش آمدگی که ساخته از گچ باشد، بدین شرح که برای کاهگل کردن سطح دیوارها ابتدا با شمشۀ آلت بنایی و در دو طرف هر بدنۀ دیوار از زیر سقف تا سطح زمین به قطر همان شمشه برآمدگی یکدست و تراز از گچ می مالند و سپس سطح میان این دو برآمدگی گچی را کاهگل می مالند و بدین ترتیب سطحی صاف، تراز و بدون فرورفتگی و برآمدگی بوجود می آورند
مأخوذ از شمار. شماره: و کسری انوشروان بفرمود تا به سه دفعه بستانند (خراج را) و در سرایی که آن را سرای سمره گفتندی جمع کنند و مراد به سمره، سه نجم و دفعات است و بعضی دیگر گویندکه آن سرای را شمره می گفتند مأخوذ از شمار از سخن اهل عجم که آن حساب و شمار است. (ترجمه تاریخ قم ص 180). رجوع به شمرج شود
مأخوذ از شمار. شماره: و کسری انوشروان بفرمود تا به سه دفعه بستانند (خراج را) و در سرایی که آن را سرای سمره گفتندی جمع کنند و مراد به سمره، سه نجم و دفعات است و بعضی دیگر گویندکه آن سرای را شمره می گفتند مأخوذ از شمار از سخن اهل عجم که آن حساب و شمار است. (ترجمه تاریخ قم ص 180). رجوع به شمرج شود
آن چه که از فلز به شکل خورشید سازند و بالای قبه و مانند آن نصب کنند، نقش و نگاری که با گلابتون بر جامه دوزند، هر تصویر مدور و منقش، دگمه هایی که بر سربند تسبیح بند کنند، بت صنم، نارنج، لیمو، قرص نان. یا شمسه خوبان. خورشید زیبا رویان. (از القاب زیبا رویان است) ابزاری چوبین مانند خط کش بدرازای یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها به کار میرود
آن چه که از فلز به شکل خورشید سازند و بالای قبه و مانند آن نصب کنند، نقش و نگاری که با گلابتون بر جامه دوزند، هر تصویر مدور و منقش، دگمه هایی که بر سربند تسبیح بند کنند، بت صنم، نارنج، لیمو، قرص نان. یا شمسه خوبان. خورشید زیبا رویان. (از القاب زیبا رویان است) ابزاری چوبین مانند خط کش بدرازای یک یا دو متر که برای تراز کردن آجرها به کار میرود