جدول جو
جدول جو

معنی شمالی - جستجوی لغت در جدول جو

شمالی
(شَ / شِ / شُ)
منسوب به شمال. منسوب به جهت شمال. (ناظم الاطباء).
- شمالی پیکران، ستارگانی که از شمال طلوع میکنند:
جنوبی طالعان را بیضه در آب
شمالی پیکران را دیده در خواب.
نظامی.
- همسایۀ شمالی، امروز در عرف سیاسی ایران به اتحاد جماهیر شوروی سابق اطلاق میشود که در شمال کشور ایران قرار دارد.
، امروزه مخصوصاً در تهران اهل گیلان یا مازندران را گویند که در شمال ایران قرار دارند، سرد و خشک: هرگاه که زمستان شمالی باشد یعنی سرد و خشک بیشتر زنان آبستن رابچه بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). هرگاه که زمستان خشک و شمالی بود و بهار که پس از او آید گرم و بارنده بود و تابستان نیز بارنده بود، اسهال خون بسیار افتد و همچنین هرگاه که زمستان جنوبی بود و بهار شمالی و کم باران بود، اسهال خون بسیار افتد خاصه زنان را وخداوندان مزاج تر را. و هرگاه زمستان جنوبی و بهار شمالی بود و تابستان گرفته و ابرناک و گاه باران بود، نزله بسیار افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
شمالی
اپاختری باختری
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
فرهنگ لغت هوشیار
شمالی
شماليٌّ
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به عربی
شمالی
Northerly, North
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شمالی
nord, du nord
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شمالی
उत्तर , उत्तरी
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به هندی
شمالی
северный
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به روسی
شمالی
nord, nördlich
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به آلمانی
شمالی
північний
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شمالی
północny
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به لهستانی
شمالی
北方的 , 北部的
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به چینی
شمالی
norte, do norte
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شمالی
nord, settentrionale
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شمالی
norte, del norte
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شمالی
شمالی، شمال، شمالی وار
دیکشنری اردو به فارسی
شمالی
noord, noordelijk
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به هلندی
شمالی
utara
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شمالی
شمالی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به اردو
شمالی
উত্তর , উত্তর দিক
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به بنگالی
شمالی
ทิศเหนือ , ทางเหนือ
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به تایلندی
شمالی
kaskazini, wa kaskazini
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شمالی
北の
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شمالی
צפוני
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به عبری
شمالی
북쪽의
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به کره ای
شمالی
kuzey, kuzey yönlü
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمایل
تصویر شمایل
(دخترانه)
خوبیها و خصلتهای نیکو و پسندیده، شکل و صورت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی، چرب زبانی، خوشامدگویی
فرهنگ فارسی عمید
تملق، تبصبص، چاپلوسی، دم لابه، خوش آمدگوئی:
می کند دم لابه ها تا استخوانی میخورد
عمر او در آشمالی ّ و خوش آمد میرود،
شفائی،
، قلتبانی، کشخانی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شملول. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شملول شود، متفرق. پریشان: ذهبوا شمالیل. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامۀ شکافته و کفته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ لی یَ)
منسوب به شمال. (ناظم الاطباء).
- بلاد شمالیه، شهرهایی که در جانب شمال کرۀ ارض واقع شده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن پنجه شاخه ها شاخه های کوچکی که بر سر یک شاخه روید، پاره پاره ها جامه های پاره، پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشمالی
تصویر آشمالی
تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمایل
تصویر شمایل
فتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره