جدول جو
جدول جو

معنی شماص - جستجوی لغت در جدول جو

شماص
(تَ وَءْ ءُ)
توسنی کردن اسب (لغتی است در سین، یعنی شماس). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شماص
(شِ)
جاریه ذات شماص وملاص، دختر سبک نرم بدن شوخ و ناگاه بی باکانه پیش آینده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شماص
رفتن به شتاب گریز در رفتن
تصویری از شماص
تصویر شماص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شماس
تصویر شماس
(پسرانه)
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه سوریان و از دلاوران ایران در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمان
تصویر شمان
هراسان، آشفته و پریشان، برای مثال از آن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری - ۳۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
بسیار مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماس
تصویر شماس
خادم معبد، رتبۀ کلیسایی پایین تر از کشیش، خادم کلیسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمال
تصویر شمال
مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ
مقابل جنوب، در علم جغرافیا طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدشگون، مرخشه، تخجّم، نحس، نامیمون، مشوم، نافرّخ، نامبارک، سیاه دست، بدقدم، سبز قدم، مشئوم، میشوم، بداغر، بدیمن، شنار، خشک پی، سبز پا، پاسبز، منحوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمار
تصویر شمار
عدد، حساب، نمره، حد و اندازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماع
تصویر شماع
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
سینه بند زنان، پستان بند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مصدر دیگر برای خمص است. (منتهی الارب). رجوع به خمص شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ دَ / دِ)
ترسیدن و بیمناک شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خمیص و خمیصه. (ناظم الاطباء). رجوع به خمیص و خمیصه شود، جمع واژۀ خمصان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قماص
تصویر قماص
پریشانی ناآرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاص
تصویر شیاص
بد خویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شموص
تصویر شموص
تند شتابان، شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمال
تصویر شمال
طبع، خوی، عادت خلق، چپ مقابل جنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمار
تصویر شمار
حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمام
تصویر شمام
بسیار بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماس
تصویر شماس
خادم معبد، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماع
تصویر شماع
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
سرفراز، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماج
تصویر شماج
نان جو، تفاله انگور، اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمات
تصویر شمات
تک ندارد سر شکستگان سر کوفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمان
تصویر شمان
گریان و نوحه کنان و زاری کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاص
تصویر شکاص
بد دندان: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمان
تصویر شمان
((شَ))
هراسان و بانگ کننده، رمنده، آشفته، پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمال
تصویر شمال
((ش))
سمت روبروی ما وقتی که خورشید در سمت راستمان باشد، سمت چپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماس
تصویر شماس
((شَ مّ))
از اصل سریانی به معنی خادم کلیسا، مقامی پایین تر از کشیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمار
تصویر شمار
((شُ))
حساب، حد، اندازه، عدد، نمره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
((شَ))
سینه بند، پستان بند، نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد، شاماخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمار
تصویر شمار
تعداد، جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شمال
تصویر شمال
اپاختر
فرهنگ واژه فارسی سره