جدول جو
جدول جو

معنی شلینگ - جستجوی لغت در جدول جو

شلینگ
(شِ)
فریدریش ویلهلم یوزف فیلسوف آلمانی (متولد 1775- متوفای 1854 میلادی). وی پسر کشیشی از اهل وورتمبرگ بود، اما اوقات او همیشه به تدریس و تصنیف می گذشت. وی در سن بیست سالگی دست به تحریر زد و آثارش محل توجه قرار گرفت و عاقبت گوته نسبت به او علاقه پیدا کرد. در سن 23سالگی به معلمی دانشگاه شهر ینا پذیرفته شد و سپس در دانشگاههای مونیخ و برلن استاد شد. او در 30سالگی فیلسوفی معتبر بود ولی از آن ببعد چندان آثاری از خود منتشر نکرد. کتابهای عمده او عبارتند از: روح جهان، تحقیق در حقیقت مختاریت انسان، اندیشه ها در فلسفۀ طبیعت، بیان فلسفۀ من، فلسفه و دین، ادوار جهان، فلسفۀ صنعت. این فیلسوف از فلسفۀ طبیعت آغاز کرده با مسلک عرفانی به فلسفۀ وحی رسید و با وجود افکار مشوش و اغلب تاریک و متناقض شاگردان بسیار داشت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شلینگ
(شِ)
مسکوکی است در انگلستان. (یادداشت مؤلف). پول انگلیسی معادل یک بیستم لیرۀ استرلینگ. (فرهنگ فارسی معین). شیلینگ. رجوع به شیلینگ شود
لغت نامه دهخدا
شلینگ
پول انگلیسی معادل 120 لیره استرلینگ
تصویری از شلینگ
تصویر شلینگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلنگ
تصویر شلنگ
نوعی جست و خیز و برداشتن گام های بلند هنگام راه رفتن، جست و خیز، شلنگ تخته
شیلنگ، لولۀ لاستیکی یا پلاستیکی برای آب پاشی یا جا به جا کردن مایعات از ظرفی به ظرف دیگر
شلنگ انداختن: جست و خیز کردن، قدم بلند برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلینگ
تصویر شیلینگ
واحد پول پیشین انگلیس برابر با ۱۲ پنی یا یک بیستم پوند
فرهنگ فارسی عمید
لولۀ لاستیکی یا پلاستیکی برای آب پاشی یا جا به جا کردن مایعات از ظرفی به ظرف دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
لوله ای است لاستیکی که در کارهای فنی مورد استفاده قرار می گیرد. از این لوله برای انتقال آب یا مواد سوختی (بنزین و غیره) در فواصل متحرک ماشینها و اتومبیل استفاده می شود، و آن دارای انواع مختلف است: شیلنگ لاستیکی ساده، شیلنگ نسوز و شیلنگ آجیده که در ساختمان آن نخ ابریشم یا رشته های نازک سیمی بکار رفته است. از شیلنگ برای آب پاشی در باغبانی و دستگاههای آتش نشانی نیز استفاده می شود. قطر دهانۀ شیلنگ متفاوت و بسته به مورد استفاده است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ / شِ لِ / لَ)
برجستگی و فروجستگی شاطران از برای ورزش. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). برجستن از جایی به جایی. (غیاث) ، (شاید از شاه بمعنی بزرگ و لنگ بمعنی پای از بن ران تا نوک پنجه). گام فراخ. و با انداختن و زدن صرف شود. (یادداشت مؤلف). مشق راه رفتن بسیار بر نهجی که پاشنۀ پای به سرین رسد. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). قدم بلند و گام بزرگ. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شاه شلنگ، قدم بسیار بلند. (یادداشت مؤلف).
، در بیت ذیل اگر غلط نقل نشده باشد معنی کلمه را نمیدانم. (یادداشت مؤلف) :
بدان مرغک مانم همی که دوش
بر آن شلنگ گلبن همی فنود.
رودکی (از اسدی)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ لَ)
ران آدمی و بدین معنی مزید علیه شل است. (آنندراج) ، مسافت مابین دو قدم. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، برجستن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیلینگ
تصویر شیلینگ
پول رایج در انگلستان و معادل یک بیستم لیره بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلنگ
تصویر شلنگ
مسافت ما بین دو قدم، برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلنگ
تصویر شلنگ
((شَ لَ))
گام بلند، نوعی جست و خیز با گام های بلند به هنگام راه رفتن، تخته انداختن، با حرکات بی قاعده و مستانه بالا و پایین جستن، رقص شتری کردن، ول گشتن و همه جا رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیلنگ
تصویر شیلنگ
((لَ))
لوله ای از جنس لاستیک که از آن برای انتقال آب، بنزین، هوا و... استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرینگ
تصویر شرینگ
((ش))
پارچه، لباس و غیره، آب رفتن، کوچک شدن، تکیدگی، افت به معنای کاهش حجم مواد
فرهنگ فارسی معین
پا، جست، قدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدای شکستن اشیا مانند: شیشه، چوب و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
گام بلند
فرهنگ گویش مازندرانی
در عرف منطقه یک چهارم مجموع گوشت گاو را گویند، از پاشنه ی پا تا لگن خاصره
فرهنگ گویش مازندرانی