جدول جو
جدول جو

معنی شلپ - جستجوی لغت در جدول جو

شلپ
صدای افتادن چیزی در آب
تصویری از شلپ
تصویر شلپ
فرهنگ لغت هوشیار
شلپ
صدای افتادن چیزی در آب
شلپ و شلوپ: صدایی که از دست و پا زدن در آب ایجاد می شود
تصویری از شلپ
تصویر شلپ
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلپوی
تصویر شلپوی
آواز پا که نرم رود، صدای آهسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلپ شلوپ
تصویر شلپ شلوپ
آواز دست و پا زدن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلپ و شلوپ
تصویر شلپ و شلوپ
صدایی که از دست و پا زدن در آب ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلپوی
تصویر شلپوی
((شَ پُ))
صدای پا، صدای پای کسی که آهسته راه می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلپ شلوپ
تصویر شلپ شلوپ
((ش لِ. شُ))
صدای دست و پا زدن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلپوی
تصویر شلپوی
صدای پا، برای مثال توانگر به نزدیک زن خفته بود / که ناگاه شلپوی مردم شنود (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
دو پارچه برنج تنک و پهن که در نقاره خانه ها و غیره برهم زنند سنج، شور و غوغا، آشوب فتنه
فرهنگ لغت هوشیار
صدا و آواز بلند، صدایی باشد که کبوتر بازان در وقت کبوتر پرانیدن از دهان بر آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلی
تصویر شلی
از کار باز ماندن دست و پا شل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شله
تصویر شله
آشی که آنرا شله زرد گویند قصاص
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای ریشه ای غده یی محتوی مواد ذخیره ای می باشد نباتی است دو ساله یعنی در سال دوم کشت می شود گل وی دهد. برگهایش سبز روشن و دارای موهای کوتاه است. شلغم از سرما عاجز نیست و گرمای زیادی هم برای نموش لازم ندارد. و چون دارای ویتامین سی فراوان و املاح مفید برای بدن است بهترین ماده غذایی به صورت سوپ یا آش برای اشخاصی که دچار گریپ یا سرما خوردگی شده اند می باشد شالغم لفت بوشاد شملخ شلجم شنجم عنقلی شلیم عنقیلی عنغلی سلجم شلغم قمری. یا شلغم بیابانی. شلغم روغنی. گونه ای شلغم که شباهت زیادی به نداب دارد و دانه های آن محتوی 30 درصد روغن است. مواد اندوخته ریشه این گونه شلغم از شلغم معمولی کمتر است. شلغم بیابانی. یا شلغم فرنگی. بیخ گیاهی شبیه سیب زمینی. بوته وی دارای شاخه های راست و بلند و گاهای دراز است و آن برای ساختن ترشی استعمال می شود. سیب زمینی ترشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلل
تصویر شلل
داغ جامه که به شستن نرود، خوشخوی آماده یاری، لنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلک
تصویر شلک
زالو زلو. گل تیره سیاه چسبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلق
تصویر شلق
زدن، شکافتن اندامی را، تخم سوسمار مار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلط
تصویر شلط
کارد
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن با شمشیر تخمه (نسل)، تم (نطفه)، چوز (فرج زن)، پا جوش که از درخت جدا شده و جای دگر کاشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلح
تصویر شلح
برا شدن، جمع شلحاء، تیغ های تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلا
تصویر شلا
لنگی در اندام، کم سویی در چشم، تن، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شله
تصویر شله
نوعی پارچۀ نخی نازک سرخ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شله
تصویر شله
قصاص، سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیان دیده یا حاکم شرع برابر آنچه مرتکب شده است، کشتن قاتل
شله کردن: قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلپ
تصویر قلپ
آن مقدار از مایعات که با یک بار نوشیدن از حلق فرو برند، قورت مثلاً یک قلپ آب، یک قلپ شربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرپ
تصویر شرپ
صدایی که از افتادن چیزی در آب یا بر روی زمین به گوش برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلپ
تصویر چلپ
صدایی که از برخورد چیزی سنگین با آب و مایعات ایجاد می شود
چلپ چلپ: شلپ شلپ، صدای برخورد پیاپی دست یا پا با آب یا پارچۀ خیس، صدای پا هنگام دویدن میان آب یا در زمین پرگل و لای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شله
تصویر شله
جای خاکروبه و زباله، جایی که در آن آشغال و خاکروبه می ریزند، فرج زن، لته ای که زنان در ایام حیض به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلک
تصویر شلک
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلپ
تصویر غلپ
یک جرعه بزرگ از آب یا مایعی دیگر که در دهان کنند، جرعه یک غلپ آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلپ
تصویر قلپ
جرعه آب. پارسی است غلپ هفت آشام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلپ
تصویر کلپ
منقار مرغان و جانوران، گرداگرد دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلپ
تصویر تلپ
تالاپ، ویژگی آن که خود را به دیگران تحمیل می کند
تلپ شدن: سربار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شله
تصویر شله
((شَ لَ یا لِ))
قصاص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شله
تصویر شله
((شُ لِّ))
آش برنج، شوربا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شله
تصویر شله
((شَ لَّ))
جایی که در آن آشغال و خاکروبه ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شله
تصویر شله
((شُ لَ یا لِ))
جای خاکروبه و زباله، فرج (زن)، شرم زن، لته ای که زنان در ایام حیض در شرم خود نهند
فرهنگ فارسی معین