- شلپ
- صدای افتادن چیزی در آب
معنی شلپ - جستجوی لغت در جدول جو
- شلپ
- صدای افتادن چیزی در آب
شلپ و شلوپ: صدایی که از دست و پا زدن در آب ایجاد می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آواز پا که نرم رود، صدای آهسته
آواز دست و پا زدن در آب
صدایی که از دست و پا زدن در آب ایجاد می شود
صدای پا، برای مثال توانگر به نزدیک زن خفته بود / که ناگاه شلپوی مردم شنود (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)
دو پارچه برنج تنک و پهن که در نقاره خانه ها و غیره برهم زنند سنج، شور و غوغا، آشوب فتنه
صدا و آواز بلند، صدایی باشد که کبوتر بازان در وقت کبوتر پرانیدن از دهان بر آورند
از کار باز ماندن دست و پا شل شدن
آشی که آنرا شله زرد گویند قصاص
گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای ریشه ای غده یی محتوی مواد ذخیره ای می باشد نباتی است دو ساله یعنی در سال دوم کشت می شود گل وی دهد. برگهایش سبز روشن و دارای موهای کوتاه است. شلغم از سرما عاجز نیست و گرمای زیادی هم برای نموش لازم ندارد. و چون دارای ویتامین سی فراوان و املاح مفید برای بدن است بهترین ماده غذایی به صورت سوپ یا آش برای اشخاصی که دچار گریپ یا سرما خوردگی شده اند می باشد شالغم لفت بوشاد شملخ شلجم شنجم عنقلی شلیم عنقیلی عنغلی سلجم شلغم قمری. یا شلغم بیابانی. شلغم روغنی. گونه ای شلغم که شباهت زیادی به نداب دارد و دانه های آن محتوی 30 درصد روغن است. مواد اندوخته ریشه این گونه شلغم از شلغم معمولی کمتر است. شلغم بیابانی. یا شلغم فرنگی. بیخ گیاهی شبیه سیب زمینی. بوته وی دارای شاخه های راست و بلند و گاهای دراز است و آن برای ساختن ترشی استعمال می شود. سیب زمینی ترشی
داغ جامه که به شستن نرود، خوشخوی آماده یاری، لنگدستی
زالو زلو. گل تیره سیاه چسبنده
زدن، شکافتن اندامی را، تخم سوسمار مار ماهی
کارد
بریدن با شمشیر تخمه (نسل)، تم (نطفه)، چوز (فرج زن)، پا جوش که از درخت جدا شده و جای دگر کاشته شود
برا شدن، جمع شلحاء، تیغ های تیز
لنگی در اندام، کم سویی در چشم، تن، مانده
نوعی پارچۀ نخی نازک سرخ رنگ
قصاص، سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیان دیده یا حاکم شرع برابر آنچه مرتکب شده است، کشتن قاتل
شله کردن: قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول
شله کردن: قصاص کردن، کشتن قاتل به خون خواهی مقتول
آن مقدار از مایعات که با یک بار نوشیدن از حلق فرو برند، قورت مثلاً یک قلپ آب، یک قلپ شربت
صدایی که از افتادن چیزی در آب یا بر روی زمین به گوش برسد
صدایی که از برخورد چیزی سنگین با آب و مایعات ایجاد می شود
چلپ چلپ: شلپ شلپ، صدای برخورد پیاپی دست یا پا با آب یا پارچۀ خیس، صدای پا هنگام دویدن میان آب یا در زمین پرگل و لای
چلپ چلپ: شلپ شلپ، صدای برخورد پیاپی دست یا پا با آب یا پارچۀ خیس، صدای پا هنگام دویدن میان آب یا در زمین پرگل و لای
جای خاکروبه و زباله، جایی که در آن آشغال و خاکروبه می ریزند، فرج زن، لته ای که زنان در ایام حیض به کار می برند
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زرو، زلو، جلو، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
یک جرعه بزرگ از آب یا مایعی دیگر که در دهان کنند، جرعه یک غلپ آب
جرعه آب. پارسی است غلپ هفت آشام
منقار مرغان و جانوران، گرداگرد دهان
تالاپ، ویژگی آن که خود را به دیگران تحمیل می کند
تلپ شدن: سربار شدن
تلپ شدن: سربار شدن
((شُ لَ یا لِ))
فرهنگ فارسی معین
جای خاکروبه و زباله، فرج (زن)، شرم زن، لته ای که زنان در ایام حیض در شرم خود نهند