دهی از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 457 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات، توتون و مازوج. صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 457 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات، توتون و مازوج. صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
به معنی هرزه و بیهوده و یاوه و نامعقول باشد. (برهان). فرهنگ رشیدی بروایتی به اتکاء دو بیت ذیل از مولوی: بند کن مشک سخن پاشیت را وا مکن انبان قلماشیت را. (مثنوی چ نیکلسن ج 2 ص 54 و چ علاءالدوله ج 4 ص 425). خمش کن تا که قلماشیت گویم ولکن لاتطالبنی بمعناه. مولوی (دیوان ص 378). اصل را جملۀعربی قل ماشئت دانسته و برخی از معاصران نیز بر همین عقیده رفته اند و بیت ذیل از سنایی مؤید این قول بنظر میرسد: آدمی چون بداشت دست از صیت هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت. اشاره به ’اذا لم تستحیی فاصنع ماشئت’. (حاشیۀ برهان چ معین از المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی ص 230). ولی بیت دیگرمولوی این ادعا را باطل می سازد: باتو قلماشیت خواهم گفت هان صوفیا خوش پهن بگشاگوش جان. (مثنوی چ نیکلسن ج 3 ص 366 و چ علأالدوله ج 6 ص 591). اما قلماش ترکی است به معنی بیهوده گو، یاوه گو. رجوع شود به جغتایی ص 419، لغت شیخ سلیمان، نداب 3:7 ص 19، 20. (حاشیۀ برهان چ معین). مؤلف سنگلاخ آرد: قلماش محرف قلماشئت... کنایه از بیهوده گویی باشد... و مؤلف برهان قاطع در فرهنگ خود فارسی شمرده و به این معنی ذکر کرده و طالع روی به معنی آزار دادن نوشته سهو کرده و بضم قاف نیز مستعمل و اصح است
به معنی هرزه و بیهوده و یاوه و نامعقول باشد. (برهان). فرهنگ رشیدی بروایتی به اتکاء دو بیت ذیل از مولوی: بند کن مشک سخن پاشیت را وا مکن انبان قلماشیت را. (مثنوی چ نیکلسن ج 2 ص 54 و چ علاءالدوله ج 4 ص 425). خمش کن تا که قلماشیت گویم ولکن لاتطالبنی بمعناه. مولوی (دیوان ص 378). اصل را جملۀعربی قل ماشئت دانسته و برخی از معاصران نیز بر همین عقیده رفته اند و بیت ذیل از سنایی مؤید این قول بنظر میرسد: آدمی چون بداشت دست از صیت هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت. اشاره به ’اذا لم تستحیی فاصنع ماشئت’. (حاشیۀ برهان چ معین از المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی ص 230). ولی بیت دیگرمولوی این ادعا را باطل می سازد: باتو قلماشیت خواهم گفت هان صوفیا خوش پهن بگشاگوش جان. (مثنوی چ نیکلسن ج 3 ص 366 و چ علأالدوله ج 6 ص 591). اما قلماش ترکی است به معنی بیهوده گو، یاوه گو. رجوع شود به جغتایی ص 419، لغت شیخ سلیمان، نداب 3:7 ص 19، 20. (حاشیۀ برهان چ معین). مؤلف سنگلاخ آرد: قلماش محرف قلماشئت... کنایه از بیهوده گویی باشد... و مؤلف برهان قاطع در فرهنگ خود فارسی شمرده و به این معنی ذکر کرده و طالع روی به معنی آزار دادن نوشته سهو کرده و بضم قاف نیز مستعمل و اصح است
دهی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 2000 تن. آب آن از رود خانه شلمان رود. محصول عمده آن برنج، ابریشم و نیشکر و صیفی. راه آن ماشین رو. بنگاه کشاورزی تهیۀ خرید پیله و 15 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. سکنۀ آن 2000 تن. آب آن از رود خانه شلمان رود. محصول عمده آن برنج، ابریشم و نیشکر و صیفی. راه آن ماشین رو. بنگاه کشاورزی تهیۀ خرید پیله و 15 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
شلمابه. آب شلغم. شلغماب. (یادداشت مؤلف) : خر مرکوب لوطیان قدیم بی جو و جفر و جوبه و شلماب. سوزنی. رجوع به شلمابه شود، آبجو. ماءالشعیر، نان سودۀ جوشانیده با کمی آب و شکر و یا عسل. (ناظم الاطباء). ظاهراً نوعی مسکر مانند فقاع که از گندم کنند و از لغت نامه ها فوت شده است. (یادداشت مؤلف) : از جو فقاع کنندو از گندم شلماب و بجشگان بیشتر بنکوهیده اند این هردو را و گفته اند سودا کند. (هدایهالمتعلمین اخوینی). شلماب که از نان کنند اگر شور باشد تشنگی آرد و عادت چنین رفته است که نمک او بسیار کنند تا زود تباه نشود و لختی نفخ آرد و اندر فصل گرما حرارت را نیک بنشاند و محروران را سود دارد و مرطوب را وجعالمفاصل و ضعیفی عصب آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سفید و ترشی چوشلماب کهنه ولی چون فقع کوزه سرد و گرانی. سراج الدین قمری (از آنندراج)
شلمابه. آب شلغم. شلغماب. (یادداشت مؤلف) : خر مرکوب لوطیان قدیم بی جو و جفر و جوبه و شلماب. سوزنی. رجوع به شلمابه شود، آبجو. ماءالشعیر، نان سودۀ جوشانیده با کمی آب و شکر و یا عسل. (ناظم الاطباء). ظاهراً نوعی مسکر مانند فقاع که از گندم کنند و از لغت نامه ها فوت شده است. (یادداشت مؤلف) : از جو فقاع کنندو از گندم شلماب و بجشگان بیشتر بنکوهیده اند این هردو را و گفته اند سودا کند. (هدایهالمتعلمین اخوینی). شلماب که از نان کنند اگر شور باشد تشنگی آرد و عادت چنین رفته است که نمک او بسیار کنند تا زود تباه نشود و لختی نفخ آرد و اندر فصل گرما حرارت را نیک بنشاند و محروران را سود دارد و مرطوب را وجعالمفاصل و ضعیفی عصب آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سفید و ترشی چوشلماب کهنه ولی چون فقع کوزه سرد و گرانی. سراج الدین قمری (از آنندراج)