جدول جو
جدول جو

معنی قلماش

قلماش
(قُ)
به معنی هرزه و بیهوده و یاوه و نامعقول باشد. (برهان). فرهنگ رشیدی بروایتی به اتکاء دو بیت ذیل از مولوی:
بند کن مشک سخن پاشیت را
وا مکن انبان قلماشیت را.
(مثنوی چ نیکلسن ج 2 ص 54 و چ علاءالدوله ج 4 ص 425).
خمش کن تا که قلماشیت گویم
ولکن لاتطالبنی بمعناه.
مولوی (دیوان ص 378).
اصل را جملۀعربی قل ماشئت دانسته و برخی از معاصران نیز بر همین عقیده رفته اند و بیت ذیل از سنایی مؤید این قول بنظر میرسد:
آدمی چون بداشت دست از صیت
هرچه خواهی بکن که فاصنع شیت.
اشاره به ’اذا لم تستحیی فاصنع ماشئت’.
(حاشیۀ برهان چ معین از المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی ص 230). ولی بیت دیگرمولوی این ادعا را باطل می سازد:
باتو قلماشیت خواهم گفت هان
صوفیا خوش پهن بگشاگوش جان.
(مثنوی چ نیکلسن ج 3 ص 366 و چ علأالدوله ج 6 ص 591).
اما قلماش ترکی است به معنی بیهوده گو، یاوه گو. رجوع شود به جغتایی ص 419، لغت شیخ سلیمان، نداب 3:7 ص 19، 20. (حاشیۀ برهان چ معین). مؤلف سنگلاخ آرد: قلماش محرف قلماشئت... کنایه از بیهوده گویی باشد... و مؤلف برهان قاطع در فرهنگ خود فارسی شمرده و به این معنی ذکر کرده و طالع روی به معنی آزار دادن نوشته سهو کرده و بضم قاف نیز مستعمل و اصح است
لغت نامه دهخدا