جدول جو
جدول جو

معنی شلفیه - جستجوی لغت در جدول جو

شلفیه
فرج زن، زن بدکار و فاحشه
تصویری از شلفیه
تصویر شلفیه
فرهنگ فارسی عمید
شلفیه
(شَ یَ / یِ)
شرم زن. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان). رجوع به شلفه و شلفینه شود، نام دو تن هرزه کار که در قوت شهوانی مشهور بوده اند. (آنندراج) (انجمن آرا) :
شد ز جان شلفیه غلام او را
نخورد الفیه تمام او را.
انوری
لغت نامه دهخدا
شلفیه
پارسی است شلفینه
تصویری از شلفیه
تصویر شلفیه
فرهنگ لغت هوشیار
شلفیه
((شَ یِّ))
فرج زن
تصویری از شلفیه
تصویر شلفیه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الفیه
تصویر الفیه
آلت تناسلی مرد، مطالب و تصاویر شهوت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
قصیده یا منظومه ای در هزار بیت که در موضوع های مختلف گفته شده باشد مثلاً الفیۀ ابن معطی در نحو، الفیۀ ابن مالک در نحو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلفینه
تصویر شلفینه
فرج زن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ شَ یَ)
در غیاث اللغات و فرهنگ نظام به همین شکل بدون واو عطف آمده است ولی اغلب فرهنگها با واو نقل کرده اند. رجوع به الفیه و شلفیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ / فِ)
شلفینه. شرم زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ لی یَ)
پاره ای از گوشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، حصه ای از شب، قطعه ای از کوه. (ناظم الاطباء) ، بقیۀ مال. ج، شلایا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ فی یَ)
شرافت و رفعت. (از ناظم الاطباء) ، نجابت و اصالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ فی یَ)
دهی است از دهستان میان آب، بخش مرکزی شهرستان شوشتر. در 33هزارگزی جنوب شوشتر. آب آن از رود شطیط است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ نَ / نِ)
شلفه. (ناظم الاطباء). شرم زنان را گویند و به ضم اول هم گفته اند. (آنندراج) (برهان). بمعنی شلفیه است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به شلفه و شلفیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کاستن حق کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فی یَ)
نام منظومه هایی هزاربیتی یا قریب بدان که درباره علمی و بیشتر در علم نحو باشد مانند الفیۀ ابن معطی و الفیۀ ابن مالک. صاحب مؤیدالفضلا گوید: نام کتابی است در علم نحو منطق و کتابیست که فحش و هجا در آن مذکور است، و صاحب غیاث اللغات آرد: الفیه کتابی است در علم نحو و صرف که هزار بیت دارد - انتهی. ظاهراً مراد الفیۀ ابن مالک است. و منیری در شرفنامۀ خود آن را نام کتابی فقهی میداند. صاحب لغات تاریخیه و جغرافیۀترکی (ج 1 ص 244) گوید: الفیه ببعضی از متون شعری که حاوی قواعد علوم عربی است اطلاق میشود و الفیه های معروف به دین قرارند: 1- الفیۀ ابن مالک، مشهورترین الفیه ایست که وسیلۀ شیخ جمال الدین محمد بن مالک سروده شده است و چند تن آن را شرح کرده اند. 2- الفیۀ ابن معطی، سرودۀ یحیی بن عبدالمعطی متوفی به سال 628 هجری قمری در فن نحو. شروحی نیز دارد. 3- الفیۀ عبدالرحیم بن حسین عراقی متوفی به سال 806 هجری قمری در اصول حدیث. 4- الفیۀ شیخ ابن الوردی در فن تعبیر. 5- الفیۀ قباقبی در فن معانی و بیان. 6- الفیۀ حافظ سیوطی در فنون نحو و تصریف و خط. 7- الفیۀ ابن البرماوی در علم فقه. 8- الفیۀ ابن شحنۀ حلبی در فرائض. 9- الفیۀ ابوبکر اربیلی که دارای هزار لغز است
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ فی یَ)
گروهی از خوارج عجارده و از یاران خلف خارجی که از خوارج کرمان و مکرانند و خیر و شر را مطلقاً بخدا نسبت می دهند و می گویند: با آنکه کودکان مشرکان ارتکاب هیچ عمل خلافی نکرده و برای آفرینندۀ مطلق انبازی نجسته اند، باز در دوزخ جای دارند. رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات فنون شود
پیروان خلف بن عبدالصمد یکی از فرق پنجگانه زیدیه اند. آنها می گویند که نماز در پشت سر امام جایز نیست. رجوع به بیان الادیان و خطط ج 4 ص 178 و خاندان نوبختی ص 255 و مفاتیح العلوم ص 21 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ / ی یَ)
بمعنی الفینه. (فرهنگ جهانگیری). آلت مردی. (برهان قاطع). آلت تناسل. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). کنایه از آلت تناسل. (از غیاث اللغات). در اصطلاح رندان کنایه از قضیب و ذکر. (غیاث اللغات). شاید لفظ مذکور مخفف الفیه (بکسر لام) عربی باشد و ذکر را در استقامت تشبیه و منسوب به الف کرده اند. (فرهنگ نظام) :
شد بجان الفیه غلام او را
نخورد شلفیه تمام او را.
انوری (در ستایش آلت قاضی کیرنک از فرهنگ نظام ذیل شلفیه).
چه ازو درگذری نوبت بهزاد آید
آنکه با سریت او الفیه ناکاد آید.
سوزنی (از جهانگیری).
و رجوع به الفینه شود.
- صورتها یا نقشهای الفیه، اشکال عجیب از جماع مرد و زن که در کتاب الفیه و شلفیه تصویر شده بود. رجوع به ’الفیه و شلفیه’ شود:
از جد نیکو رای تو وز همت والای تو
رسواترند اعدای تواز نقشهای الفیه.
منوچهری.
این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند، صورتهای الفیه از انواع گرد آمدن مردان با زنان، همه برهنه، چنانکه جملۀ آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند و بیرون این صورتها نگاشتند فراخور این صورتها. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 121). پس خبر این خانه بصورت الفیه سخت پوشیده به امیر محمود نبشتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 122)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شلفینه
تصویر شلفینه
شلفینه پارسی است چوز زهار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلیفه
تصویر شلیفه
فرج زن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان خلف بن عبدالصمد، گروهی که نماز را جز پشت سر رهنمود (امام) روا نمی دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفیه
تصویر الفیه
آلت تناسل، و به معنای هزار
فرهنگ لغت هوشیار
الفینه و شلفینه الفینه زهار را گویند و شلف زن بد کاره را نام نوشته ای است که در آن پیکره هایی آورده اند از در هم آمیزی زن و مرد فراهم آورنده ئحکیم از رقی و بهره گیر طغان شاه سلجوقی بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفیه
تصویر الفیه
((اَ یَّ))
منسوب به الف، دارای هزار
فرهنگ فارسی معین
ارتفاعی واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی