جدول جو
جدول جو

معنی شلتوک - جستجوی لغت در جدول جو

شلتوک
برنجی که هنوز آن را از پوست در نیاورده باشند، برنج نکوبیده ای که دارای پوستۀ نازک گندمی رنگ است، شالی
تصویری از شلتوک
تصویر شلتوک
فرهنگ فارسی عمید
شلتوک
(شَ)
چلتوک. شالی. (یادداشت مؤلف). شالی و برنجی که هنوز از پوست برنیاورده باشند. (از برهان) (از غیاث) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) :
چو شلتوک آمد به دنیا درون
به چاهی ز کربال شد سرنگون.
بسحاق اطعمه (از انجمن آرا).
- باباشلتوک، این لفظ که در هجو دماغی واقع شده، لفظی است موضوع که از راه ریشخند گفته میشود. (از آنندراج).
- شلتوک کاری، زراعت برنج. (ناظم الاطباء).
- شلتوک کوبی، کوبیدن برنج با پوست و برآوردن از پوست. (یادداشت مؤلف).
- ، کارخانه ای که در آن شالی کوبند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شلتوک
چلتوک، شالی و برنجی که هنوز از پوست برنیاورده باشند برنجی که هنوز آن را از پوست در نیاوده باشند چلتوک شالی
فرهنگ لغت هوشیار
شلتوک
((شَ))
برنجی که هنوز پوستش را نکنده باشند، چلتوک
تصویری از شلتوک
تصویر شلتوک
فرهنگ فارسی معین
شلتوک
شالی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چلتوک
تصویر چلتوک
شلتوک، برنجی که هنوز آن را از پوست در نیاورده باشند، برنج نکوبیده ای که دارای پوستۀ نازک گندمی رنگ است، شالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلتوک کاری
تصویر شلتوک کاری
کاشتن برنج، برنج کاری، زراعت برنج
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
شلتوک. برنج با پوست. برنج پوست نگرفته. برنج پوست ناکنده. برنجی که هنوز از پوست برنیاورده باشند. شالی. برنج از پوست برنیامده. و رجوع به شالی و شلتوک و چلتوک زار شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زلو. علق. شلک. شلکا. (ناظم الاطباء). زلو باشد و آن کرمی است که خون از بدن بمکد. (برهان). زلو. علق. (ریاض الادویه). زالو. رجوع به زالو، شلک و شلکا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلتوک
تصویر چلتوک
برنجگ پوست نگرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلتوک
تصویر چلتوک
((چَ))
برنجی که هنوز پوستش را نکنده باشند، شلتوک
فرهنگ فارسی معین
شالی، شلتوک، برنج (پوست نگرفته)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرد ناتوان و سست بنیه که به سختی راه رود
فرهنگ گویش مازندرانی
درست راه نرفتن به علت بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی