جدول جو
جدول جو

معنی شلایینی - جستجوی لغت در جدول جو

شلایینی
(شَ)
شوخی، چسبیدگی به کار. (ناظم الاطباء). رجوع به شلائینی و شلایین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرایین
تصویر شرایین
شریان ها، سرخ رگ ها، جمع واژۀ شریان
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شوخی، چسبیدگی به کاری. (آنندراج) (غیاث). رجوع به شلائین و شلایینی شود
لغت نامه دهخدا
محمد (میرزا نایینی) ابن حیدر طباطبائی، ملقب به رفیع الدین و مشهور به رفیعا، یا آقا رفیعا، یا میرزا رفیعا، از علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری واز شاگردان شیخ بهائی است و کسانی چون مجلسی ثانی وشیخ حر عاملی از مجلس درس او استفاده جسته اند، او را تألیفات فراوانی است از آن جمله: 1- اقسام التشکیک و حقیقته 2- الشجره الالهیه 3- الثمره فی تلخیص الشجره 4- حاشیۀ اصول کافی 5- حاشیۀ شرح ارشاد 6- حاشیۀ شرح مختصرالاصول 7- حاشیۀ صحیفۀ سجادیه و غیره ... وفات او در حدود هشتادوپنج سالگی در 1081 یا 1082 ه، ق، در اصفهان اتفاق افتاد و مزارش در مقبرۀ تخت فولاد اصفهان است، (از ریحانهالادب ج 4 ص 163)، و نیز رجوع به هدیهالاحباب ص 142 و مستدرک الوسایل ص 409 شود
حسین (حاجی میرزا نایینی)، از فقهای امامیه و از مراجع تقلید شیعه است، وی گذشته از رسالۀ عملیه، کتابی نیز در باب لزوم حکومت مشروطه، در آغاز نهضت مشروطیت ایران نشر داد، وی به سال 1356 هجری قمری درگذشت، رجوع به احسن الودیعه ج 3 ص 96 و ریحانهالادب ج 4 ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
برونتو، نام دانشمند و سیاستمدار فلورانسی، معاصر دانت، مولد حدود 1212 و وفات 1294 میلادی
لغت نامه دهخدا
منسوب به لاتین، لاطینی در اصل به معنی مربوط و منسوب به ناحیۀ قدیم لاتیوم یا به لاتینی ها، همچنین در مورد ملل یا کشورهایی مانند فرانسه، ایتالیا، اسپانیا که زبان و فرهنگ آنها از لاتینی ناشی است به کار می رود، در دوران جنگ های صلیبی به سکنۀ اروپای غربی، در مقابل یونانی ها، گفته می شد، ادبیات لاتینی محصول جمهوری و امپراطوری روم است، پس از سقوط رم زبان لاتینی زبان ادبی دنیای قرون وسطائی مغرب زمین باقی ماند تا آنکه زبان های رومیایی ناشی از آن و دیگر زبان های ملل اروپا جایگزین آن شد و بعد از رنسانس لاتینی نویسی به بعضی انتشارات مذهبی و علمی محدود ماند
لغت نامه دهخدا
منسوب به لاطین، لاتینی، رجوع به لاتینی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شریان. به دو ’یاء’ است ولی بعضی ها ’یاء’ اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن برخلاف زبان عربی است و همچنین است استعمال معائیر در معاییر و معائب در معایب و مشائخ در مشایخ. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 6-7). رجوع به شریان شود
لغت نامه دهخدا
نام جد ابوحفص عمر بن احمد بن عثمان بن احمد بن محمد بن ایوب بن ازداد واعظ معروف به ابن شاهین که جدّ مادری او احمد بن محمد بن یوسف بن شاهین شیبانی بغدادی است، و ابوحفص مردی مورد ثقه بوده است که از عده ای روایت کرده و عده ای نیز از او نقل کرده اند و دارای آثاری نیز بوده، در سال 297 هجری قمری بدنیا آمده و در سال 385 هجری قمری درگذشته است، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
نام ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن حسن بن شاهین الفارسی الشاهینی السمرقندی، در سمرقند بدنیا آمد و در همانجا بسال 454 هجری قمری درگذشته است و عده ای نیز از او روایت کرده اند، (لباب الانساب ج 2 ص 9)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از ایل کلهر (ایلات کرد ایران) و دارای 50 خانوار، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، دارای 280 تن سکنه، آب آن ازچاه و فاضل آب سراب نیلوفر، محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج، دارای 1430 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، توتون و تنباکو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، دارای 332 تن سکنه، آب آن از سراب شاهین، محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
لیاقت، درخوری، سزاواری، شایستگی: تا بمنزلتی که امیدوار است برسد پس تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد، (کلیله و دمنه ص 83)، بدگوهر ... تمنای دیگر منازل کند که شایانی آن ندارد، (کلیله و دمنه)، و چندانکه شایانی قبول حیات از این جثه زایل گشت برفور متلاشی گردید، (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مبرم و سخت درگیرنده. (آنندراج) (از غیاث) :
خار این وادی شلائین تر ز خون ناحق است
از علایق چیدن دامان رغبت سهل نیست.
صائب تبریزی (از آنندراج).
تا به آن حسن شلائین سر و کار است مرا
دست بر هرچه زنم دامن یار است مرا.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، مجازاً بمعنی عاشق. (غیاث) (از سراج اللغه) ، ناخوش. (غیاث) ، شخصی که بسیار آرام کند و از منع بازنماند. (غیاث) (از سراج اللغه) (آنندراج) ، معشوق شوخ و شنگ و بی تکلف و بی آرایش. (آنندراج). شوخ. (غیاث). و رجوع به شلایین شود
لغت نامه دهخدا
نسبت است به قایین نام شهر قاین، رجوع به قاینی شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به پائینی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جامۀ کوتاهی را گویند که درویشان و فقیران پوشند. (برهان). جامۀ کوتاه تهی دستان. جامۀ پشمی خواه درویشان پوشند خواه غیر ایشان. (برهان). جامۀ پشمین که در وقت کار پوشند. مدرعه. جمّازه
لغت نامه دهخدا
کم بها و کم قیمت و ارزان، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگری دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شیخ مصطفی بن محمد سلیم غلائینی بیروتی (1885- 1944 میلادی). او منشی مجلۀ النبراس و مدرس مکتب السلطانی و دانشکدۀ عثمانیه در بیروت است. او راست:
1- اریج الزهر که کتابی اخلاقی و اجتماعی و ادبی است، این کتاب در مطبعه الاهلیه بیروت به سال 1329 هجری قمری =1911 میلادی به چاپ رسیده است. 2- الاسلام روح المدنیه و اللورد کرومر. 3- الثریا المضیئه فی الدروس العروضیه. به سال 1319 هجری قمری در بیروت چاپ شده است. 4- الدروس العربیه شامل چهار حلقه: حلقۀ نخست سلم، دوم تمهیدی، سوم بخش صرف، چهارم بخش نحو. 5- رجال المعلقات العشر، که در آغاز آن خلاصۀ تاریخ عرب پیش از اسلام و خلاصۀ تاریخ زبان عربی از دورۀ جاهلی تا عصر حاضر آمده. این کتاب به سال 1331 در مطبعه الاهلیه بیروت چاپ شده است. 6- سلم دروس العربیه فی مبادی ٔ علمی الصرف و النحو. به سال 1329 هجری قمری در بیروت چاپ شده است. 7- عظه الناشئین، کتابی است راجع به اخلاق و آداب و مسائل اجتماعی. 8- لباب الخیار فی سیره المختار. مختصری است درباره سیرت نبوی. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1419)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابوعلی عمر بن محمد شلوبینی از دی اشبیلی نحوی، متوفای 745 هجری قمری او راست: توطئه فی النحو. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلوبین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور لاییدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاتینی
تصویر لاتینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
شایستگی سزاواری لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاطینی
تصویر لاطینی
منسوب به لاتین: از قوم لاتین
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی پوچ: گفتار لایعنی را که بازاریان نیز از آن حذر نمایند بنیاد نهاده است. توضیح در تداول لا یعنی را بفتح یا و کسر نون هم تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایینی
تصویر نایینی
منسوب به نایین: ازمردم نایین اهل نایین، لهجه مردم نایین
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کوکنار آبی از گیاهان لبلاب نیلوفر صحرائی عشقه حبل المساکین
فرهنگ لغت هوشیار
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند: استاد بوعلی درویشی را دید لاینیی بر دوش گرفته پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
سزاواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاینی
تصویر لاینی
((یِ))
جامه کوتاهی که درویشان و فقیران پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرایین
تصویر شرایین
((شَ))
جمع شریان
فرهنگ فارسی معین
تحتانی، زیرین، سفلی، فرودین
متضاد: بالایی، فوقانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد