جدول جو
جدول جو

معنی شقین - جستجوی لغت در جدول جو

شقین
(شَ)
شی ٔ شقین، چیز اندک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اندک. (آنندراج). و رجوع به شقن (ش / ش ق ) شود
لغت نامه دهخدا
شقین
اندک
تصویری از شقین
تصویر شقین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهین
تصویر شهین
(دخترانه)
منسوب به شاه، مرکب از شه (شاه) + ین (پسوند نسبت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
(پسرانه)
نام یکی از سرداران علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرین
تصویر شرین
(دخترانه)
در گویش سمنان شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهین
تصویر شهین
مربوط به شاه، تپش، لرزش، در علم زیست شناسی صمغ نوعی درخت، در موسیقی نوعی ساز که از امروزه میان رفته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقین
تصویر یقین
علم و اطلاع که پس از بررسی و استدلال و برطرف شدن شک و گمان حاصل شود، امری که واضح و ثابت شده باشد، بی شک و شبهه، بی گمان، در تصوف ایمان قلبی به عوالم غیب بدون هیچ شک و تردیدی
یقین داشتن: به راستی و درستی دانستن، مطمئن بودن
یقین دانستن: مطمئن بودن
یقین کردن: باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
به یقین: یقیناً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
برادر، پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است، داداش
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان باشد، گویند آن شهر را اردشیر بابکان بنا کرده است. (از جهانگیری) (برهان). شهری بود بزرگ در میان ری وآذربایگان، و وجه تسمیۀ آن، مخفف زندگان یعنی اهل کتاب زند است، و زندیگان زنگان شده و دال او محذوف گردیده. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به زنجان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرکّب از: شه + ین، پسوند نسبت، منسوب بشاه، مانند زرین و سیمین. (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چکیدن قطره های آب و اشک. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قطره های آب و اشک و چکیدن آن، هر شیر که بر آن آب ریخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دیهی است در دوفرسنگی مرو. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرکّب از: شم عربی + ین نسبت فارسی، خوشبو. (یادداشت مؤلف) :
چرب و شیرین و شرابات شمین
دادش و پس جامۀ ابریشمین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی جزء دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، دارای 256 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَیْ یُ)
آراسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زینت کردن. (از اقرب الموارد). کان لها درع ما کانت امراه تقین بالمدینه الا ارسلت تستعیره. و تقین تزین لزفافها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
نعت از حقن. بازداشته. محبوس، محقون. شیر دوشیده که بر شیر خفته ریزند برای برآوردن مسکه. و در مثل است: ابی الحقین العذره، ای العذر. و آن برای کسی گویند که عذر آرد و عذر او نه درست باشد. (منتهی الارب). شیر ماست. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رقه. (یادداشت مؤلف) (از اقرب الموارد). رجوع به رقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهین
تصویر شهین
منسوب به شاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیح
تصویر شقیح
نوان بیمار بهبود یافته زشت بد گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقین
تصویر رقین
نامه نبشته، شهروا (پول رائج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقین
تصویر حقین
بازداشته، محبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقین
تصویر تقین
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطین
تصویر شطین
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
چاک شده و نیمه شده، نیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیظ
تصویر شقیظ
سفالینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیط
تصویر شقیط
کوزه آوند سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیص
تصویر شقیص
هنباز، هنبازی، دو نیم، اندکی، اسپ نیکو هیدخ
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز ثابت و واضح و دانسته شده و اطمینان قلب باینکه چیزی که تعلق دارد موافق واقع میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیذ
تصویر شقیذ
چشم کننده کسی که چشم می زند بی خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقین
تصویر یقین
((یَ))
بدون شک، بی گمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقیق
تصویر شقیق
((شَ))
آن چه که از میان دو نیمه شده، هر یک از آن دو شقیق دیگری است، برادر ابی و امی، نظیر، مثل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یقین
تصویر یقین
باور، بی گمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
دوستدار، مشتاق، علاقه مند
دیکشنری اردو به فارسی
اطمینان، باور
دیکشنری اردو به فارسی