جدول جو
جدول جو

معنی شقیقه - جستجوی لغت در جدول جو

شقیقه
گیجگاه، کنار پیشانی، در طب قدیم درد نصف سر، خواهر
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
فرهنگ فارسی عمید
شقیقه(شُ قَ قَ)
مصغر شقیقه. (ناظم الاطباء). رجوع به شقیقه شود، مرغی کوچکتر از شقیقه. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقه که به معنی مرغی است. (منتهی الارب). رجوع به شقیقه شود
لغت نامه دهخدا
شقیقه(شَ قی قَ / قِ)
شقیقه. آن جزء از کنار سر که میان گوش و پیشانی است. (ناظم الاطباء). جبین. (بحر الجواهر). جای نرم که میان گوش و پیشانیست. (آنندراج) (غیاث). در تداول عوام فارسی زبانان، صدغ. گیجگاه. (یادداشت مؤلف). همه استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند. گیجگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
چون ز کار وزیرش آمد یاد
دست از اندیشه بر شقیقه نهاد.
نظامی.
، قسمت فوقانی خارجی صدف و استخوان صدغ که صاف و محدب است و عضلۀ گیجگاهی به آن می چسبد، و در عقب آن شیاری است که محل عبور شریان گیجگاهی عمقی خلفی است. گیجگاه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شقیقه(شَ قَ)
شقیقه. شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویانندۀ گیاه میان دو پشتۀ ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گشادۀمیان دو ریگ. ج، شقایق. (مهذب الاسماء) ، شکاف و رخنه. ج، شقائق. (ناظم الاطباء) ، خواهر. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). خواهر مادری. (ناظم الاطباء). اخت. خواهر. خواهر تنی. خواهرامی و ابی. ج، شقایق. (یادداشت مؤلف) :
اما الخمر فهی شقیقه الروح و صدیقه النفس.
ابونواس.
، باران فراخ بزرگ قطره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برقی که از افق خیزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دردنیم سر و نیم روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سردردی که یک پارۀ سر را فراگیرد. صداعی باشد که در یکی از دو شق رأس در درزی که کشیده است در طول تا آخر سر واقع میشود و عام و شامل همه نیست. درد نیم سر. (غیاث) (یادداشت مؤلف). درد نیمه سر. (دهار). نزد پزشکان نوعی از سردرد است که بر یکی از دو جانب سر عارض شود. و گاه باشد که شقیقه گویند و از آن معنی عمومیت اراده کنند و آن هنگامی است که دردتمامی سر را فراگیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) :
بادا سرت به مطرقۀ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه ست مشققه.
سوزنی.
و رجوع به شقیقه شود، نام گیاهی. (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شقیقه(شَ قَ)
نام جدۀ نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
- بنوالشقیقه، اخوان نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شقیقه
درد نصف سر، گیجگاه
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
شقیقه((شَ قَ یا قِ))
خواهر، گیج گاه، کنار پیشانی، جمع شقائق
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
فرهنگ فارسی معین
شقیقه
بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه، نیم سر، خواهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفیقه
تصویر شفیقه
(دخترانه)
مؤنث شفیق، مهربان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رقیقه
تصویر رقیقه
رقیق، کنیز، کنیز زرخرید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیقه
تصویر عقیقه
موی نوزاد، گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد و هنگام تراشیدن موی سر او قربانی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان و مستی و بانگ کردن از دهان خود خارج می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
دقیق، یک شصتم ساعت که شصت ثانیه است، در علم نجوم یک شصتم از یک درجه، نکتۀ باریک و ظریف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
بانگ کردن شتر، بانگ کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیقه
تصویر عقیقه
گوسفندی که در هفته نخست مولود قربانی کنند جهت سلامتی کودک
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ کردن شتر. چیزی مانند ریه که شتر در هنگام هیجان از دهان خود خارج کند، جمع شقاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیقه
تصویر رقیقه
آشامیدنیهای آبکی، مایعات رقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
خرده، خرده باریک، دم یک شستم از یک تسو (ساعت)، راز پنهان مونث دقیق نکات دقیقه، نکته باریک امر غامض، یک شصتم از هر ساعت و آن برابر است با شصت ثانیه، زمانی کوتاه لحظه:) یک دقیقه صبر کنید . (، یک شصتم از یک درجه، (تصوف) سر دقیق که هر کس بر آن آگاه نشود و مرتبت دقایق اجل از مرتبت حقایق است. (دستور 104: 1) جمع دقائق (دقایق)
فرهنگ لغت هوشیار
حقیقت آمیغ فرهود راستی باور واور، آشکار روشن مونث حقیقی: آمیغی، درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
((دَ قِ یا قَ))
یک ششم ساعت، نکته، نکته باریک، یک شصتم از یک درجه، جمع دقائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شَ شَ قَ یا ق ِ))
بانگ کردن شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شِ شِ قِ یا قَ))
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان از دهان خود خارج می کند، جمع شقاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
Minute
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
minute
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
minuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
minuut
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
minuto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
минута
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
minuto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
分钟
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
minuta
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
хвилина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
Minute
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دقیقه
تصویر دقیقه
menit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی