- شقیق (پسرانه)
- نام یکی از سرداران علی (ع)
معنی شقیق - جستجوی لغت در جدول جو
- شقیق
- چاک شده و نیمه شده، نیمه
- شقیق
- برادر، پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است، داداش
- شقیق ((شَ))
- آن چه که از میان دو نیمه شده، هر یک از آن دو شقیق دیگری است، برادر ابی و امی، نظیر، مثل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درد نصف سر، گیجگاه
گیجگاه، کنار پیشانی، در طب قدیم درد نصف سر، خواهر
شکافتن
شکافتن، شکافتن هیزم، سخن را به روشی نیکو درآوردن
باریک از هر چیز، لطیف و تنگ
درست تیزنگر، ریزبین، باریک بین، مو به مو، تیزنگر
کم مایه
باریک، نازک
سزاوار، لایق، درخور
مشتاق، راغب، خاطر خواه
خوردم، خوبروی، درخشان، خردچوز
اندک
سفالینه
کوزه آوند سفالین
هنباز، هنبازی، دو نیم، اندکی، اسپ نیکو هیدخ
چشم کننده کسی که چشم می زند بی خواب
نوان بیمار بهبود یافته زشت بد گل
کفتگی شکاف، جمع شق، سختی ها شکاف ها، راه ها روش ها گونه ها شکاف چاک کفتگی، جمع شقوق
جنسی از لاله که شبیه است به گل خشخاش
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
مهربان، دلسوز، رحیم، پرمهر
پسر خوانده، کبتنگبین چوبی که بر سر آن موم انگبین دار گذارند و در کندو نهند تا کبت (زنبور عسل) بچگان را انگبین خوراند
دم فرو بردن، بانگ گوشخراش، واپسین آواز خر نفس کشیدن داخل شدن هوا در ریتین
مخالفت کردن، ناسازگاری، ترک، شکاف
مقابل غلیظ، آبکی، کنایه از حساس مثلاً قلب رقیق، کنایه از نرم، لطیف مثلاً شعر رقیق، نازک، ظریف، جمع ارقّاء، مملوک، بنده، برده، غلام
فرو بردن دم ونفس، صدای حیوانات مخصوصاً صدای خر، کنایه از زشت و ناخوشایند مانند صدای خر
نکتۀ باریک، کار پوشیده و دشوار، امر غامض، باریک، کم، هر چیز نرم، آرد