قاضی ابوعبدالله عمر بن احمر... شقی، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمد بن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. او از شقه بشمار است. (از لباب الانساب)
قاضی ابوعبدالله عمر بن احمر... شقی، از اهل بغداد و معروف به ابن شق العیانی بود. وی از محمد بن ابراهیم بن منذر نیشابوری و علی بن عباس مقانعی و جز آن دو روایت شنید و دارقطنی و برقانی و ابونعیم اصبهانی و دیگران از او روایت دارند. او از شقه بشمار است. (از لباب الانساب)
جای تابستانی. (مهذب الاسماء). جای باشش در تابستان. (منتهی الارب) (آنندراج). جای اقامت در تابستان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مقاظ. (اقرب الموارد). ییلاق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جای تابستانی. (مهذب الاسماء). جای باشش در تابستان. (منتهی الارب) (آنندراج). جای اقامت در تابستان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مَقاظ. (اقرب الموارد). ییلاق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
آنکه خواب نکند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کسی که مردم و هر چیزی را چشم زند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به شقذان شود
آنکه خواب نکند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کسی که مردم و هر چیزی را چشم زند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به شقذان شود
سعیدافندی. او راست: 1- التقدم الذاتی فی الطریقه الشتکدیه. چ 1899 میلادی 2- طیب العرف فی فن الصرف چ بیروت 1888 میلادی (از معجم المطبوعات مصر) اصبرافندی. او راست: تربیه دودالقز (پرورش کرم ابریشم) چ لبنان 1899 میلادی (از معجم المطبوعات مصر)
سعیدافندی. او راست: 1- التقدم الذاتی فی الطریقه الشتکدیه. چ 1899 میلادی 2- طیب العرف فی فن الصرف چ بیروت 1888 میلادی (از معجم المطبوعات مصر) اصبرافندی. او راست: تربیه دودالقز (پرورش کرم ابریشم) چ لبنان 1899 میلادی (از معجم المطبوعات مصر)
شاکر بن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر لبنانی شویفاتی. به سال 1850 میلادی در شویفات بدنیا آمد. وی شاعری خوش ذوق و بلندطبع بود و در تألیف دایرهالمعارف بستانی و همچنین با اکثر جراید سوریه همکاری کرد و در سال 1895 میلادی به مصر آمد و مجلۀ ’الکنانه’ را تأسیس و منتشر کرد ولی پس از انتشار ده شماره آنرا تعطیل کرد زیرا هوای مصر با مزاج وی سازگار نیامد. سرانجام در سال 1896 میلادی درگذشت. او راست: 1- آثارالامم. 2- اسالیب العرب فی صناعهالانشاء. 3- اطوارالانسان فی ادوارالزمان. 4- الذهب الابریز فی مدح السلطان عبدالعزیز. 5- فنون الشعر چ 1891 میلادی 6- لسان غض البیان فی انتقاد اللغه العصریه. 7- مجاهل افریقیه. 8- مصباح الافکار فی نظم الاشعار. 9- ملخص السیاحات الکبری. 10- منتخبات الاشعار. 11- المطربات، شامل مشهورترین داستانها و لطیف ترین حکایتها و ظریفترین نوادر. (از معجم المطبوعات مصر). و رجوع به همین مأخذ شود
شاکر بن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر لبنانی شویفاتی. به سال 1850 میلادی در شویفات بدنیا آمد. وی شاعری خوش ذوق و بلندطبع بود و در تألیف دایرهالمعارف بستانی و همچنین با اکثر جراید سوریه همکاری کرد و در سال 1895 میلادی به مصر آمد و مجلۀ ’الکنانه’ را تأسیس و منتشر کرد ولی پس از انتشار ده شماره آنرا تعطیل کرد زیرا هوای مصر با مزاج وی سازگار نیامد. سرانجام در سال 1896 میلادی درگذشت. او راست: 1- آثارالامم. 2- اسالیب العرب فی صناعهالانشاء. 3- اطوارالانسان فی ادوارالزمان. 4- الذهب الابریز فی مدح السلطان عبدالعزیز. 5- فنون الشعر چ 1891 میلادی 6- لسان غض البیان فی انتقاد اللغه العصریه. 7- مجاهل افریقیه. 8- مصباح الافکار فی نظم الاشعار. 9- ملخص السیاحات الکبری. 10- منتخبات الاشعار. 11- المطربات، شامل مشهورترین داستانها و لطیف ترین حکایتها و ظریفترین نوادر. (از معجم المطبوعات مصر). و رجوع به همین مأخذ شود
یا شقیف ارنون. قلعه ای است در شام. (تاج الملوک ص 161). قلعۀ بسیار استواری است در یک مغاره از کوه نزدیک بایناس از زمین دمشق بین بایناس و ساحل واقع است. (از معجم البلدان)
یا شقیف ارنون. قلعه ای است در شام. (تاج الملوک ص 161). قلعۀ بسیار استواری است در یک مغاره از کوه نزدیک بایناس از زمین دمشق بین بایناس و ساحل واقع است. (از معجم البلدان)
چاک شده و نیمه شدۀ هر چیزی که دو نیمه شود، هر نیمه شقیق است مر دیگری را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نیمه. (یادداشت مؤلف)، نظیر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). مثل. (فرهنگ فارسی معین)، برادر: فلان شقیق فلان، فلان برادر فلان است، کأنه شق نسبه من نسبه. ج، اشقّاء. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). برادر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث). دادر. (نصاب الصبیان). برادر. دادا. برار. اخ. برادر تنی. برادر ابوینی. برادر امی و ابی. ج، شقایق. (یادداشت مؤلف). برادر امی که گویی نسب او از نسب برادرش است، ولی مشهور، برادر ابی و امی است. (از اقرب الموارد)، همشیر. (زمخشری). خواهر. (یادداشت مؤلف)، گوسالۀ قوت گرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، گویند جمع واژۀ شقیقه است. (از معجم البلدان). رجوع به شقیقه شود، هم ریشه (کلمات، لغات) . (یادداشت مؤلف)، درد نیم سر. (یادداشت مؤلف)، شقایق است. (تحفۀ حکیم مؤمن)، شقایق النعمان است. (یادداشت مؤلف) (مخزن الادویه). رجوع به شقایق و شقایق النعمان شود، (اصطلاح عروض) بحری است از بحور شعر تازی که به متدارک معروف است. (از اقرب الموارد). رجوع به متدارک شود
چاک شده و نیمه شدۀ هر چیزی که دو نیمه شود، هر نیمه شقیق است مر دیگری را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نیمه. (یادداشت مؤلف)، نظیر. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). مثل. (فرهنگ فارسی معین)، برادر: فلان شقیق فلان، فلان برادر فلان است، کأنه شق نسبه من نسبه. ج، اَشِقّاء. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). برادر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث). دادر. (نصاب الصبیان). برادر. دادا. برار. اخ. برادر تِنی. برادر ابوینی. برادر امی و ابی. ج، شَقایِق. (یادداشت مؤلف). برادر امی که گویی نسب او از نسب برادرش است، ولی مشهور، برادر ابی و امی است. (از اقرب الموارد)، همشیر. (زمخشری). خواهر. (یادداشت مؤلف)، گوسالۀ قوت گرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، گویند جَمعِ واژۀ شقیقه است. (از معجم البلدان). رجوع به شقیقه شود، هم ریشه (کلمات، لغات) . (یادداشت مؤلف)، درد نیم سر. (یادداشت مؤلف)، شقایق است. (تحفۀ حکیم مؤمن)، شقایق النعمان است. (یادداشت مؤلف) (مخزن الادویه). رجوع به شقایق و شقایق النعمان شود، (اصطلاح عروض) بحری است از بحور شعر تازی که به متدارک معروف است. (از اقرب الموارد). رجوع به متدارک شود