جدول جو
جدول جو

معنی شقاحه - جستجوی لغت در جدول جو

شقاحه
(شَ حَ)
شقاحت. زشترویی و بدشکلی و قباحت. (ناظم الاطباء). شقح. قبح. قباحت. (یادداشت مؤلف) ، بدکرداری. گویند: جاء بالقباحه و الشقاحه. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شقاحه
(تَ یَ)
زشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شقاحه
زشتی زشت گشتن
تصویری از شقاحه
تصویر شقاحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
مشاقحه و همدیگر را دشنام دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُقْ قا)
کون سگ ماده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نام گیاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). گیاه کبر. (از اقرب الموارد). و رجوع به کبر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ حَ)
غورۀ خرما که سرخی آن متغیر شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فاده ای که سرخی درآورده بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شرم سگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دفعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ حَ)
پستان ماده سگ، سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
گشادگی میان سرای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قوح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام موضعی است نزدیک مدینه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). منزلی است میان راه مکه و مدینه که میان عثبانه و هبط العرج قرار دارد. (از نزهه القلوب ج 3 ص 170)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
وقوحه. قحه. وقح (و / و ق ) . شوخ گرفتن و سخت شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی)، وقحه. وقوحه. بی شرم شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن. (المصادر زوزنی). جری شدن بر ارتکاب زشتی ها. (اقرب الموارد). رجوع به وقاحت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ حِ)
جمع واژۀ شقحطب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقحطب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی شقا و شقاء. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدبخت شدن. (دهار) (المصادر زوزنی) (منتهی الارب). و رجوع به شقا و شقاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ)
شقاوه. بدبختی. ضد سعادت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدبختی. شقاء. شقوه. (مهذب الاسماء). بدبختی. (دهار) (ترجمان القرآن ص 62). و رجوع به شقاوت شود
لغت نامه دهخدا
(شُ حَ)
زنی بود همدانیه که در حضور علی بن ابیطالب (ع) اقرار به زنا کرد. (از منتهی الارب) ، ام سهله، محدثه است. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پهن بازو گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). دو ذراع کسی پهن بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُقْ قا حَ)
متهم کننده کسی را بگناهی که نکرده است
لغت نامه دهخدا
(تَ عُ)
بازرگانی. (مهذب الاسماء). ورزیدن و بازرگانی. (آنندراج). ورزیدن و بازرگانی. و قولهم: جئناک للنضاحه و لم نات للرقاحه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بازرگانی و کسب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بازرگانی کردن. (دهار). کسب و تجارت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
پنجۀ دست. (منتهی الارب). کف دست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ریم و زردآب فراهم آمدن در ریش.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقحه
تصویر شقحه
غوره خرما، سرخ و سپید، پستان ماده سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاح
تصویر شقاح
کبر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاحه
تصویر وقاحه
وقاحت در فارسی سمسول بی شرمی، شوخ گرفتن سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاوه
تصویر شقاوه
سنگدلی، بدبختی بینوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاحه
تصویر رقاحه
بازرگانی
فرهنگ لغت هوشیار