جدول جو
جدول جو

معنی شقاحط - جستجوی لغت در جدول جو

شقاحط
(شَ حِ)
جمع واژۀ شقحطب. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقحطب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ حِ)
علم مرتجلی است برای موضعی. کوه معروفی است در نزدیکی مدینه نزدیک سوارقیه. (از معجم البلدان). کوهی است نزدیک سوارقیه میان مکه و مدینه. (منتهی الارب) ، حصاری است در یمن، یوم شواحط، روزی است از روزهای عرب. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ حِ)
شواحطالاودیه، وادیهای دور از هم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شقاحت. زشترویی و بدشکلی و قباحت. (ناظم الاطباء). شقح. قبح. قباحت. (یادداشت مؤلف) ، بدکرداری. گویند: جاء بالقباحه و الشقاحه. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
زشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دور: منزل شاحط، ای بعید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
شهری است در یمن و آن را توابع بسیاری است. (معجم البلدان) :
قالوا لنا السلطان فی شاحط
یأتی الزنا فی موضع الغائط
قلت هل السلطان اعلامها
قالوا بل السلطان من هابط.
زید بن الحسن الاخاطی (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
روزگار سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، قواحط: زمن قاحط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُقْ قا)
کون سگ ماده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نام گیاهی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). گیاه کبر. (از اقرب الموارد). و رجوع به کبر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشاقحه و همدیگر را دشنام دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقاحه
تصویر شقاحه
زشتی زشت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاحط
تصویر شاحط
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاح
تصویر شقاح
کبر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار