- شفیر
- کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
معنی شفیر - جستجوی لغت در جدول جو
- شفیر
- کرانۀ هر چیز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زود شوش زنی که درگای شوس دهد
نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
کاهش دارایی از دست رفتن
دم بر آوردن، بازدم
ترکش چوبی یا چرمی
گور کنده، حفر
پناه دهنده، نگهبان
میانجی، سفراء جمع
بدکار، صاحب شر
سریانی تازی گشته ازشپر نیکو برنام رهنمودحسین علیه السلام
درختناک پردرخت، بیگانه، شمشیر، دوست پست ناجور، هیچکاره
بانگ خر، خروپف خرناس
دوروغریب، نیمه چیزی
درختی است از تیره گل سرخیان از دسته بادامی ها که در حقیقت یکی از گونه های هلو محسوب است. میوه اش از هلو کوچکتر و بدون کرک و دارای طعمی مطبوع است. اصل این درخت از آسیا است و بهترین نوع آن در ایران کشت می شود شلیر
مهربان، دلسوز، رحیم، پرمهر
سوز سرما خنکی، باد سرد، گرمی آفتاب از واژگان دو پهلو، تنک گردیدن جامه نازک شدن جامه، چیز کم
خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد
کارد فروش
بد خوی
جو، نام غله معروف است
سپاسگزار، پا جوش شاخه که از بن درخت بر آید، نو شاخه ستاک، کرک جوجه، رمکان موی زهار، نهال رز، ریزه برگ، موی سست ستور شیرده که علف اندک خورد و شیر بسیار دهد شکور، سپاسگزار شاکر
بسیار شر، بدخوی
عدد رقم، نمره. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
نامی بلند آوازه، مشهور
بانگ و فریاد، سوت
بدکار، صاحب شرّ، شرور
معروف و مشهور میان مردم، نامدار، نامور، نامی
موی نرم و ریز در گردن یا رخسار، کثیر، بسیار
جو۱ jo [w]، شعیره، واحد ملک، معادل یک شانزدهم دانگ
خارج شدن هوا از ریه، دم برآوردن، خارج کردن نفس، بازدم
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت،
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن،برای مثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن،