جدول جو
جدول جو

معنی شفونه - جستجوی لغت در جدول جو

شفونه
(تَ)
اندک شدن عطا. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفوده
تصویر شفوده
ایام هفته از شنبه تا جمعه، هفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفانه
تصویر شفانه
پرنده ای بزرگ تر از زغن با پرهای رنگارنگ، برای مثال لب چشمه ها پر خشین سار و ماغ / زده صف شفانه همه دشت و راغ (اسدی - لغت نامه - شفانه)
فرهنگ فارسی عمید
(شُ نَ)
درشتی و سختی. (ناظم الاطباء). درشتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درشتی زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر به معنی شفن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار). به دنبال چشم نگریستن، و یعدی بنفسه و بالی. (از المصادر زوزنی چ بینش ص 160) ، به تعجب نگریستن به سوی چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به کراهت و اعراض دیدن چیزی را. (انجمن آرا) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شفن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشۀ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد) ، کسی که با گوشۀ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقون. کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به شقون شود، کم کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) :
بود در دو حرز رهی وصف خلقت
به ماه و به سال و به روز و شفوده.
حکیم علی فرقدی (از آنندراج).
و رجوع به هفته شود
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ وی یَ)
لبی و منسوب به لب. (ناظم الاطباء). تأنیث شفوی. لبی. از لب. حروف شفویه: ب، پ، ف، م، و. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفوی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
نام مرغی بزرگ و رنگارنگ و بزرگتر از زغن. (ناظم الاطباء). مرغی است بزرگتر از زغن و سه رنگ دارد و او را سبزگرا خوانند. (از فرهنگ اوبهی). مرغی است بزرگتر از زغن که سر و بال او چند رنگ دارد. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از برهان) (از صحاح الفرس). برخی آنرا پرنده ای بزرگتر از زغن دانسته اند وبرخی آنرا قسمی گنجشک نوشته اند. (فرهنگ نامهای پرندگان در زبان کردی). (فرهنگ فارسی معین) :
لب چشمه ها پر خشین سار و ماغ
زده صف شفانه همه دشت و راغ.
اسدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَعْ عُ)
آرمیدن بازن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شهریست به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(تَ وَدْ دُ)
مصدر به معنی شزن. (ناظم الاطباء). رجوع به شزن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شهری است به اندلس از آن شهر است ابوعبدالله بن حاجه نحوی. (منتهی الارب). شهری است در اندلس نواحی آن چسبیده به نواحی موزور است و منحرف شده بسوی غرب و مایل است به قبله. (از معجم البلدان)
شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب، مائل به قبله. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(تَنْ)
شثن. درشت گردیدن دست. (منتهی الارب). رجوع به شثن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شمونه. قریه ای است از اعمال شهر سالم در اندلس. (از معجم البلدان). شهری است به اندلس. (منتهی الارب). رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 87 و روضات ص 330 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
واژگونه. سرنگون. منعکس. زیر وزبر و زیر و بالا. (ناظم الاطباء). شاید نگونه باشد. رجوع به نگونه، واژگونه و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ / نِ)
سرنگون. سرنگون شده. زیر و زبر کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شزونه
تصویر شزونه
درشتی ستبری درشتی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
برخی آن را پرنده ای بزرگتر از زغن دانسته اند (برهان) و بعضی آن را قسمی گنجشک نوشته اند (پرندگان در لهجه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفتنه
تصویر شفتنه
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفنه
تصویر شفنه
تیز بین تیز نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفوده
تصویر شفوده
هفته اسبوع (از شنبه تا جمعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفویه
تصویر شفویه
ساز دهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفوده
تصویر شفوده
((شُ دَ یا دِ))
هفته، ایام هفته
فرهنگ فارسی معین
شانه بخش فوقانی تنه ی انسان
فرهنگ گویش مازندرانی