مصدر به معنی شفن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار). به دنبال چشم نگریستن، و یعدی بنفسه و بالی. (از المصادر زوزنی چ بینش ص 160) ، به تعجب نگریستن به سوی چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به کراهت و اعراض دیدن چیزی را. (انجمن آرا) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شفن شود
مصدر به معنی شَفَن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار). به دنبال چشم نگریستن، و یعدی بنفسه و بالی. (از المصادر زوزنی چ بینش ص 160) ، به تعجب نگریستن به سوی چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به کراهت و اعراض دیدن چیزی را. (انجمن آرا) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شَفَن شود
رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشۀ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد) ، کسی که با گوشۀ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشۀ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد) ، کسی که با گوشۀ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده. حکیم علی فرقدی (از آنندراج). و رجوع به هفته شود
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده. حکیم علی فرقدی (از آنندراج). و رجوع به هفته شود
نام مرغی بزرگ و رنگارنگ و بزرگتر از زغن. (ناظم الاطباء). مرغی است بزرگتر از زغن و سه رنگ دارد و او را سبزگرا خوانند. (از فرهنگ اوبهی). مرغی است بزرگتر از زغن که سر و بال او چند رنگ دارد. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از برهان) (از صحاح الفرس). برخی آنرا پرنده ای بزرگتر از زغن دانسته اند وبرخی آنرا قسمی گنجشک نوشته اند. (فرهنگ نامهای پرندگان در زبان کردی). (فرهنگ فارسی معین) : لب چشمه ها پر خشین سار و ماغ زده صف شفانه همه دشت و راغ. اسدی (از جهانگیری)
نام مرغی بزرگ و رنگارنگ و بزرگتر از زغن. (ناظم الاطباء). مرغی است بزرگتر از زغن و سه رنگ دارد و او را سبزگرا خوانند. (از فرهنگ اوبهی). مرغی است بزرگتر از زغن که سر و بال او چند رنگ دارد. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از برهان) (از صحاح الفرس). برخی آنرا پرنده ای بزرگتر از زغن دانسته اند وبرخی آنرا قسمی گنجشک نوشته اند. (فرهنگ نامهای پرندگان در زبان کردی). (فرهنگ فارسی معین) : لب چشمه ها پر خشین سار و ماغ زده صف شفانه همه دشت و راغ. اسدی (از جهانگیری)
شهری است به اندلس از آن شهر است ابوعبدالله بن حاجه نحوی. (منتهی الارب). شهری است در اندلس نواحی آن چسبیده به نواحی موزور است و منحرف شده بسوی غرب و مایل است به قبله. (از معجم البلدان) شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب، مائل به قبله. (معجم البلدان).
شهری است به اندلس از آن شهر است ابوعبدالله بن حاجه نحوی. (منتهی الارب). شهری است در اندلس نواحی آن چسبیده به نواحی موزور است و منحرف شده بسوی غرب و مایل است به قبله. (از معجم البلدان) شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب، مائل به قبله. (معجم البلدان).