از روی مهربانی و محبت. (ناظم الاطباء). محبت آمیز. (از فرهنگ جانسون) : نصیحت خالص از ریا و صادقانه و وعظ نصیحت آمیز مشفقانه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). خانه داری و اعتماد سرای یک یک آوردمشفقانه بجای. نظامی
از روی مهربانی و محبت. (ناظم الاطباء). محبت آمیز. (از فرهنگ جانسون) : نصیحت خالص از ریا و صادقانه و وعظ نصیحت آمیز مشفقانه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94). خانه داری و اعتماد سرای یک یک آوردمشفقانه بجای. نظامی
نام یکی از دهستانهای بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در شمال باختری اسفراین. موقع طبیعی کوهستانی معتدل. آب مزروعی بیشتر آبادی از چشمه سار و رود خانه محلی است. محصول عمده آن غلات آبی و دیمی و انواع میوه و انگور است. دارای 43 ده و جمعیتی در حدود 8195 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). و رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 150 و تاریخ غازانی ص 37 شود
نام یکی از دهستانهای بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در شمال باختری اسفراین. موقع طبیعی کوهستانی معتدل. آب مزروعی بیشتر آبادی از چشمه سار و رود خانه محلی است. محصول عمده آن غلات آبی و دیمی و انواع میوه و انگور است. دارای 43 ده و جمعیتی در حدود 8195 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). و رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 150 و تاریخ غازانی ص 37 شود
تثنیۀ شفه. دو لب. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). هر دو لب، و لام کلمه آن حرف هاء است. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به شفه و شفتین شود
تثنیۀ شفه. دو لب. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). هر دو لب، و لام کلمه آن حرف هاء است. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به شفه و شفتین شود
طپش دل. تپش دل. حرکت اختلاجی که عارض قلب شود چون لرزه ای که در نوبه عارض تمام تن شده باشد. (یادداشت بخط مؤلف). حرکت اختلاجیه ای است که عارض قلب شود بسبب چیزی که باعث آزار آن شود. قرشی گوید مقصود ما در این مورد از لفظاختلاج مفهوم آن نیست و اختلاج، حرکتی است که عارض میشود قلب را بسبب چیزی از باد که در قلب جای میگیرد وتا مخرجی نیابد بیرون نرود، بلکه زیاد گردد بقلب حرکت ارتعادیه، مانند حرکتی که عارض می گردد اعضاء را هنگام عارضه نافض و همچنانکه این حرکت حادث میشود بسیلان ماده ردیئه عفنه بر اعضاء و برای دفع آن بلرزد. همچنانست حرکت خفقان که عارض میشود برای رسیدن چیزی آزاررساننده بر قلب، پس بلرزه درآید برای دفع موذی لرزشی از پی هم. (از کشاف اصطلاحات فنون). این کلمه معرب خپه و خپگی است. (یادداشت بخط مؤلف) : چرخ چو لاله بدل در خفقان رفته صعب دهر چو نرگس بچشم در یرقان مانده زار. خاقانی. در یرقان چو نرگسی در خفقان چو لاله ای نرگس چاک جامه ای لاله خاک بستری. خاقانی. بگیرد از طپش تیغ وز امتلای خلاف دل زمین خفقان و دم زمانۀ فواق. خاقانی. لاله ز تعجیل که بشتافته از تپش دل خفقان یافته. نظامی. در راه چنین قومی عطار بیان کرده جانش بلب افتاده در دل خفقان مانده. عطار. در نگر آخر که ز سوز دلم چون دل آتش خفقان می کند. عطار. چون جان فرید در تو محو است دل در خفقان کجات جویم. عطار. ترنجبین وصالم بده که شربت مصر نمیدهد خفقان فؤاد را تسکین. سعدی. ناخن تدبیر را خفقان دلتنگی شکست عقدۀ من وانشد چون غنچه از اظفار طیب. میرمحمد افضلی (از آنندراج)
طپش دل. تپش دل. حرکت اختلاجی که عارض قلب شود چون لرزه ای که در نوبه عارض تمام تن شده باشد. (یادداشت بخط مؤلف). حرکت اختلاجیه ای است که عارض قلب شود بسبب چیزی که باعث آزار آن شود. قرشی گوید مقصود ما در این مورد از لفظاختلاج مفهوم آن نیست و اختلاج، حرکتی است که عارض میشود قلب را بسبب چیزی از باد که در قلب جای میگیرد وتا مخرجی نیابد بیرون نرود، بلکه زیاد گردد بقلب حرکت ارتعادیه، مانند حرکتی که عارض می گردد اعضاء را هنگام عارضه نافض و همچنانکه این حرکت حادث میشود بسیلان ماده ردیئه عفنه بر اعضاء و برای دفع آن بلرزد. همچنانست حرکت خفقان که عارض میشود برای رسیدن چیزی آزاررساننده بر قلب، پس بلرزه درآید برای دفع موذی لرزشی از پی هم. (از کشاف اصطلاحات فنون). این کلمه معرب خپه و خپگی است. (یادداشت بخط مؤلف) : چرخ چو لاله بدل در خفقان رفته صعب دهر چو نرگس بچشم در یرقان مانده زار. خاقانی. در یرقان چو نرگسی در خفقان چو لاله ای نرگس چاک جامه ای لاله خاک بستری. خاقانی. بگیرد از طپش تیغ وز امتلای خلاف دل زمین خفقان و دم زمانۀ فواق. خاقانی. لاله ز تعجیل که بشتافته از تپش دل خفقان یافته. نظامی. در راه چنین قومی عطار بیان کرده جانش بلب افتاده در دل خفقان مانده. عطار. در نگر آخر که ز سوز دلم چون دل آتش خفقان می کند. عطار. چون جان فرید در تو محو است دل در خفقان کجات جویم. عطار. ترنجبین وصالم بده که شربت مصر نمیدهد خفقان فؤاد را تسکین. سعدی. ناخن تدبیر را خفقان دلتنگی شکست عقدۀ من وانشد چون غنچه از اظفار طیب. میرمحمد افضلی (از آنندراج)