جمع واژۀ شفه. به معنی لبها. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ شفت. (از آنندراج). جمع واژۀ شفه. (دهار) (اقرب الموارد). لبها، و آن جمع شفت است که دراصل شفه بوده. (غیاث اللغات). و رجوع به شفه شود
جَمعِ واژۀ شَفَه. به معنی لبها. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). جَمعِ واژۀ شَفَت. (از آنندراج). جَمعِ واژۀ شفه. (دهار) (اقرب الموارد). لبها، و آن جمع شفت است که دراصل شفه بوده. (غیاث اللغات). و رجوع به شفه شود
سخنی که از دو لب بیرون آید و روبرو گفته شود. (ناظم الاطباء). به کسر شین، منسوب به شفاء است که مصدر شافه باشد ولی بعضیها به فتح تلفظ کنند. (از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 1شمارۀ 6-7). زبانی. حضوری. آن گفته ای که به پیغام نباشد. مقابل کتبی: امتحانات شفاهی. آزمایش حضوری. پرسش و پاسخ زبانی. (یادداشت مؤلف) ، سخنی که به کسی تلقین کنند. ضد کتبی. (ناظم الاطباء)
سخنی که از دو لب بیرون آید و روبرو گفته شود. (ناظم الاطباء). به کسر شین، منسوب به شفاء است که مصدر شافه باشد ولی بعضیها به فتح تلفظ کنند. (از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال 1شمارۀ 6-7). زبانی. حضوری. آن گفته ای که به پیغام نباشد. مقابل کتبی: امتحانات شفاهی. آزمایش حضوری. پرسش و پاسخ زبانی. (یادداشت مؤلف) ، سخنی که به کسی تلقین کنند. ضد کتبی. (ناظم الاطباء)
ستبر لب: لفچ خروشان ز کابل همیرفت زال فرو هشته لفنچ و بر آورده یال (فردوسی) لبی زبانی منسوب به شفاه لبی زبانی. یا امتحان شفاهی. آزمایشی که حضورا به عمل آورند مبنی بر پرسش و پاسخ زبانی است ربانی مقابل کتبی
ستبر لب: لفچ خروشان ز کابل همیرفت زال فرو هشته لفنچ و بر آورده یال (فردوسی) لبی زبانی منسوب به شفاه لبی زبانی. یا امتحان شفاهی. آزمایشی که حضورا به عمل آورند مبنی بر پرسش و پاسخ زبانی است ربانی مقابل کتبی