جدول جو
جدول جو

معنی شغمیم - جستجوی لغت در جدول جو

شغمیم
(شِ)
دراز نیکوصورت. (منتهی الارب). (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ملیح. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغموم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیم
تصویر شمیم
(دخترانه)
بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
بوی خوش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَبْ بُ)
نیک بپوشانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پوشانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
دراز نیکوصورت. گویند: رجل شغموم و امراءه شغموم و جمل شغموم و ناقه شغموم. ج، شغامیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اشتر تمام خلق. ج، شغامیم. (مهذب الاسماء). و رجوع به شغمومه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شغموم. (اقرب الموارد). رجوع به شغموم شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ماست. (مهذب الاسماء). شیر جوشاندۀ سطبرشده و ماست. (منتهی الارب) (آنندراج). شیری که بجوشانند تا غلیظ شود. (از اقرب الموارد) ، گیاه سبز زیر گیاه خشک رسته، و علف تر زیر خشک مانده. (منتهی الارب) (آنندراج). غمیس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جایی است در نزدیکی مدینه میان رابغ و جحفه. کثیر گوید:
قم تأمل فأنت ابصر منی
هل تری بالغمیم من اجمال ؟
قاضیات لبانه من مناخ
و طواف و موقف بالخیال
فسقی الله منتوی ام عمرو
حیث امت به صدور الرحال !
رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
اصفهانی. میرزامحمد حسین فرزند میرزاعبدالکریم. از گویندگان قرن دوازده هجری بود و اجدادش از شیراز به اصفهان آمدند. وی خط شکسته نیکو می نوشت و چندی از طرف نادرشاه به منصب قضای لشکرمنصوب گشت و پس از آن کلانتر اصفهان شد و هم در آن سال (1159) به حکم نادرشاه کشته شد. از اشعار اوست:
ز سوز عشق تو آنرا که نیم جانی هست
چو شمع تا نفس آخرش زبانی هست.
(از آتشکدۀ آذر و فرهنگ سخنوران)
حلی حلبی نحوی، علی بن حسن. متوفای سال 601 هجری قمری او راست: 1- انیس الجلیس فی التجنیس. 2-حماسه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به علی شمیم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
شم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (صراح اللغه) (غیاث) (المصادر زوزنی). انبوییدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به شم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
بوی خوش، بوی عطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمیم
تصویر غمیم
شیر جوشیده، ماست، نو گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
((شَ))
بوی خوش
فرهنگ فارسی معین
باد، بوی خوش، خوشبو، رایحه، عطر، نکهت
فرهنگ واژه مترادف متضاد