جدول جو
جدول جو

معنی شعول - جستجوی لغت در جدول جو

شعول
(شُ)
جمع واژۀ شعله. (ناظم الاطباء). به معانی شعله (زبانه و درخشش آتش و هیمه که در آن آتش درگرفته باشد). (منتهی الارب). و رجوع به شعله و شعله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعور
تصویر شعور
دانستن و دریافتن، حس کردن، فهم و ادراک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعوا
تصویر شعوا
متفرق، منتشر، پراکنده
غارت شعوا: غارت پراکنده و ممتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعوب
تصویر شعوب
قبایل، قبیله ها، گروهی از مردم دارای نژاد، سنن، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر، جمع قبیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معول
تصویر معول
تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمول
تصویر شمول
همه را فرارسیدن، همه را فراگرفتن، احاطه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخول
تصویر شخول
سوت، سفیر، ناله، فریاد، شخل، شخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معول
تصویر معول
پناه، محل اعتماد، معتمد
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
از مشتقات کلمه فعل است و در علم صرف معیار صرفی برخی از جمعهای مکسر ومصادر مجرد است، مثلاً کلمات غرور، سرور، نکول، عبورمصدر و بر وزن این معیار است و کلمات امور قبور، ثغور جمع مکسرند. (با استفاده از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
شائول. نام پولس طرسوسی در زبان عبری باشد و او یکی از حواریان ممتازقبایل بود. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به پولس شود
شائول. لاوی از بنی قهات است. (اول تواریخ ایام 6: 24) (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به قهات و نیز رجوع به لاوی شود
لغت نامه دهخدا
(وو)
مصغراً، گیاهی است که در تداوی بکار آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ناقه و جز آن که بالای پستانش پستان زائدکوچک باشد یا پستانش سر دیگر دارد و آن عیب است، کتیبۀ ثعول، لشکری پر از حشو و توابع
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جمع واژۀ ثعل و ثعل و ثعل
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بعل. (ناظم الاطباء). رجوع به بعل شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی از اشتقاقات کلمه فعل است که در علم صرف معیار صرفی صفت مشبهه و صیغۀ مبالغه قرار میگیرد و صفاتی، مانند: صبور، قطور، اکول، شرور بر وزن این کلمه است. (از یادداشت های مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شعور
تصویر شعور
دانستن و دریافتن، آگاهی یافتن از طریق حس
فرهنگ لغت هوشیار
سه پستانه مادینه ای که افزوده بر دو پستان پستانکی نیز دارد و یا یکی از پستانهایش دو نوک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبول
تصویر شبول
گوالیدن درکودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخول
تصویر شخول
بانگ فریاد، سوت صفیر، ناله، پژمردگی افسردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوا
تصویر شعوا
متفرق منتشر. یا غارت شعواء. غارتی متفرق و ممتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمول
تصویر شمول
احاطه کردن، فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوب
تصویر شعوب
جمع شعب، قبیله بزرگ مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغول
تصویر شغول
جمع شغل، کار ها پیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معول
تصویر معول
یاری دادن، کمک، مدد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعیل
تصویر شعیل
اسپ دم سپید، زیرک، افروخته، گنبدک در ته دیگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوه
تصویر شعوه
کاکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعول
تصویر بعول
جمع بعل شوهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوف
تصویر شعوف
جمع شعفه، سر ها سر کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعور
تصویر شعور
دریافتن، ادراک، آگاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعوب
تصویر شعوب
((شُ))
جمع شعب، قبایل بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمول
تصویر شمول
((شُ))
فرا گرفتن، احاطه کردن، احاطه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معول
تصویر معول
((مُ عَ وَّ))
محل اعتماد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخول
تصویر شخول
((شُ))
بانگ، سوت، صفیر، ناله، پژمردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعور
تصویر شعور
دانستگی، خرد
فرهنگ واژه فارسی سره
آگاهی
دیکشنری اردو به فارسی