جدول جو
جدول جو

معنی شعل - جستجوی لغت در جدول جو

شعل
افروزیدن، افروختن، مو شکافی
تصویری از شعل
تصویر شعل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعله
تصویر شعله
(دخترانه)
شعله، آتش، زبانه و درخشش آتش، فروغ، روشنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شعله
تصویر شعله
اخگر، فروزینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شعله
تصویر شعله
زبانه آتش، پاره آتش که میدرخشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله
تصویر شعله
زبانۀ آتش، آنچه با آن آتش را مشتعل می کنند
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعله
تصویر شعله
((شُ لَ یا لِ))
زبانه آتش، فروغ، روشنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشعل
تصویر تشعل
فروزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعل
تصویر مشعل
چراغدان، جاچراغی، جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند، مطلق چراغ، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغ واره، چراغ بره، فانوس، مردنگی، قندیل، چراغ بادی، چراغبانه، چروند، چراغ پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
قندیل بزرگ مشبک و پایه دار که شبها در جلو پادشاهان و امرا کشند و نیز در عروس کشی پیشاپیش عروس کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعل
تصویر مشعل
((مَ عَ))
قندیل، چراغدان، جمع مشاعل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعله ور کردن
تصویر شعله ور کردن
افروختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شعله ور
تصویر شعله ور
فروزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شعله وری
تصویر شعله وری
وخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله ور کردن
تصویر شعله ور کردن
وخشنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله ور شدن
تصویر شعله ور شدن
وخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله ور
تصویر شعله ور
چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، مشتعل، ملتهب، آنچه زبانه زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله ناک
تصویر شعله ناک
وخشناک دارای شعله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زن
تصویر شعله زن
زانه دار، تابان درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
زبانه زدن زبانه زدن مشتعل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله خیز
تصویر شعله خیز
زبانه دار، تابان درخشان زانه دار، تابان درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله بار
تصویر شعله بار
وشخبار گستراننده زبانه آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله افشان
تصویر شعله افشان
وخش افشان گستراننده زبانه آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
زبانه زدن، افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اضطرام، اشتعال، توقّد، ضرام، التهاب، گر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعله ور
تصویر شعله ور
ویژگی آتش زبانه دار، ویژگی چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، شعله خیز، شعله دار، شعله زن، شعله ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعله ور
تصویر شعله ور
((~. وَ))
چیزی که آتش در آن گرفته باشد، مشتعل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعله ور شدن
تصویر شعله ور شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی