- شعل
- افروزیدن، افروختن، مو شکافی
معنی شعل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اخگر، فروزینه
زبانه آتش، پاره آتش که میدرخشد
زبانۀ آتش، آنچه با آن آتش را مشتعل می کنند
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
شعله زدن: زبانه زدن، زبانه کشیدن آتش
فروزش
چراغدان، جاچراغی، جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند، مطلق چراغ، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغ واره، چراغ بره، فانوس، مردنگی، قندیل، چراغ بادی، چراغبانه، چروند، چراغ پرهیز
قندیل بزرگ مشبک و پایه دار که شبها در جلو پادشاهان و امرا کشند و نیز در عروس کشی پیشاپیش عروس کشند
افروختن
فروزان
وخشش
وخشنیدن
وخشیدن
چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، مشتعل، ملتهب، آنچه زبانه زند
وخشناک دارای شعله
زانه دار، تابان درخشان
زبانه زدن زبانه زدن مشتعل شدن
زبانه دار، تابان درخشان زانه دار، تابان درخشان
وشخبار گستراننده زبانه آتش
وخش افشان گستراننده زبانه آتش
زبانه زدن، افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اضطرام، اشتعال، توقّد، ضرام، التهاب، گر زدن
ویژگی آتش زبانه دار، ویژگی چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، شعله خیز، شعله دار، شعله زن، شعله ناک
поджигать
entflammen
підпалювати
podpalić
incendiar
incendiare
enflammer