جدول جو
جدول جو

معنی شعل

شعل(اِ تِءْ)
نگریستن پایان کار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). امعان در کار. (از اقرب الموارد) ، برافروختن آتش را (متعدی). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). افروختن. برافروختن. روشن کردن. برفروختن. شعله زدن. زبانه کشیدن. (یادداشت مؤلف)
پیدا شدن سپیدی در دم اسب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا