جدول جو
جدول جو

معنی شعرانی - جستجوی لغت در جدول جو

شعرانی
(شَ نی ی)
شیخ ابوالمواهب عبدالوهاب بن احمد بن علی انصاری شافعی مصری معروف به شعرانی یا شعراوی. از بزرگترین دانشمندان و مؤلفان قرن دهم هجری بود و در علوم شرعی و جزآن مهارت داشت. وی از شاگردان شیخ جلال سیوطی و شیخ الاسلام زکریا انصاری و دیگر دانشمندان آن زمان بود و پس از کسب علوم دینی به تصوف گروید و ترک دنیا کرد و بیشتر روزها روزه بود. به سال 973 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست 27 تألیف که از آن جمله است: الجواهر و الدرر الکبری. الجواهر و الدرر الوسطی. المیزان الکبری الشعرانیه المدخله لجمیع اقوال الائمه المجتهدین و تعدیلهم و مقلدیهم فی الشریعه المحمدیه (فقه شافعی). الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر (درتصوف). (از معجم المطبوعات مصر) (یادداشت مؤلف)
سلیمان بن موسی. از سرداران بزرگ در جنگ زنگیان. (ابن اثیر ج 7 صص 135- 137)
نام یکی از خوشنویسان معروف در خط عربی است. (ابن ندیم)
لغت نامه دهخدا
شعرانی
(شَ نی ی)
بسیارموی و درازموی اندام. گویند: رجل شعرانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پرموی. بسیارموی. پشم آلو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شعرانی
پرمو
تصویری از شعرانی
تصویر شعرانی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایرانی
تصویر ایرانی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
از مردم شروان مثلاً خاقانی شروانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانی
تصویر شاهانی
انگور شاهانی، نوعی انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
عرب بادیه نشین، تازی بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
نگهبانی شتر، ساربانی، شغل شتربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
ویژگی اوضاع و احوال آشفته در هر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زعفرانی
تصویر زعفرانی
رنگی شبیه رنگ زعفران، زرد، به رنگ زعفران، دارای زعفران مثلاً کباب زعفرانی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
چراگاه و شوره گیاه که از سبزی به تیرگی زند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام کوهی نزدیک موصل که دارای گیاه بسیار و فواکه و طیور بیشمار است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوهی است در موصل. گویند در نواحی شهرزور و نیز گفته اند در ناحیۀ باجرمی و موسوم است به جبل القندیل وقتی که از دقوقا خارج شوی در ساحل زاب صغیر مشاهده شود در نزدیکی رستاق لرب از شهرزور. (از معجم البلدان) ، از اعمال شهرزوراست و ابوبکر شعرانی از آنجاست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شَ نی ی)
منسوب است به شعبان که نام قبیله ای است. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ ی)
انعم بن در بن محمد بن معد... شعبانی. جد عبدالرحمان بن زیاد بن انعم، او از ابی ایوب روایت کرد و عبدالرحمان وگروهی دیگر از وی روایت دارند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به شبرانه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ نی ی)
موی دار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
لطیف و احساسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریانی
تصویر شریانی
سرخرگی منسوب به شریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتربانی
تصویر شتربانی
شغل شتربان نگهبانی شتر ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتروانی
تصویر شتروانی
شغل شتربان نگهبانی شتر ساربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایانی
تصویر شایانی
شایستگی سزاواری لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزرانی
تصویر خزرانی
خزری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرانی
تصویر حیرانی
کاتورگی سترتکی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرابی
تصویر اعرابی
بادیه نشین، عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعفرانی
تصویر زعفرانی
نجوانی کرکمی منسوب به زعفران، برنگ زعفران: زعفری
فرهنگ لغت هوشیار
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحرانی
تصویر بحرانی
آشفتگی وانقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعران
تصویر شعران
گیاه تیره
فرهنگ لغت هوشیار
آباده: رودر روی زیر سرا (عرصه) هوایی رودر روی زمینی آنچه مربوط به (اعیان) باشد، آنچه مربوط به بنا و ساختمان باشد مقابل ارض. یا برادر اعیانی. برادری که در پدر و مادر با شخص شریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
سروادیک
فرهنگ واژه فارسی سره