جدول جو
جدول جو

معنی شعثن - جستجوی لغت در جدول جو

شعثن
(شَ ثَ)
نام پدر ذؤیب صحابی است (منتهی الارب).. صحابی در فقه اسلامی، فردی است که حضور جسمی و معنوی در کنار پیامبر اسلام (ص) داشته و مؤمن به او بوده است. این همراهی تنها در ظاهر خلاصه نمی شود، بلکه باید با ایمان قلبی و پایبندی عملی همراه باشد. صحابه از مهم ترین منابع شناخت سیره و احکام پیامبر هستند. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعث
تصویر شعث
پراکندگی کار و خلل در آن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ ثَ)
بت خرد. ج، اعثان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
برگ خشک افتادۀ از درخت و یا گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ژولیده موی شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درهم گردیدن موی و مانند نمد شدن از جهت روغن نمالیدن و پاکیزه نکردن آن. (ناظم الاطباء). پراکنده موی شدن. (یادداشت مؤلف) ، چرک گردیدن سر و بدن، غبارآلوده شدن سر و لاشۀ کسی و چرک گردیدن آن، ریش گردیدن. و قولهم: من قلم اظفاره لم تشعث انامله، هرکس بچیند ناخنهای خود را ریش نمی گردد انگشتهای او. (از ناظم الاطباء) ، انتشار یافتن امر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
پراکندگی کار و هرج و مرج آن. دعا: اللهم اللمم به شعثنا، خداوندا فراهم آور پراکندگی کارهای ما را. (ناظم الاطباء). پراکندگی کار. (منتهی الارب) (آنندراج). پراکندگی. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(شَ عِ)
شعر شعث، موی ژولیده. (ناظم الاطباء). کالیده موی پریشان. (دهار). ژولیده موی. پراکنده موی. اشعث. (یادداشت مؤلف). ژولیده موی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد چرکین. (ناظم الاطباء) ، رجل شعث الرأس، مرد ژولیده موی سر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَوْ وُهْ)
درشت شدن دست کسی و شوخ بستن آن. (منتهی الارب). خشن و ستبر شدن. (از اقرب الموارد) ، درشت شدن لبهای شتر از خوردن خار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
غلیظ، گویند: شثن الاصابع، درشت انگشتان. (منتهی الارب). به معنی شثل با لام است و هم چنین گویند عضوشثن، یعنی عضوی ستبر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ شَ)
دود برآوردن آتش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، برآمدن بر کوه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، بوی دود گرفتن جامه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ ثِ)
طعام بوی گرفته و تباه از دود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الفاسد من الطعام لدخان خالطه . (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ ثَ)
ابن زهیر. جاهلی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نوعی از برگ خرما که تر و سبز آن را شتر خورد. (منتهی الارب). ضرب من الخوصه ترعاه المال. (اقرب الموارد) ، نیکوکن شتران و حافظ آن. (منتهی الارب) (آنندراج). مصلح المال سائسه. (اقرب الموارد) ، پشم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَثْ ثَ)
مرد سطبر ریش و انبوه آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شعثان الرأس،ژولیده موی غبارآلوده سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شعث شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ثَ)
ابن اصیل. محدث است. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
ابن حیان. به روز فتح مصر حاضر بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ اشعث، شعثاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ اشعث به معنی مردژولیده موی. (آنندراج). رجوع به اشعث و شعثاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شعث
تصویر شعث
پراکنده در هم ژولیده، پراکندگی در کار، ژولیده موی شدن ژولیده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعن
تصویر شعن
پراکندن، ژولیدن برگ خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعث
تصویر شعث
((شَ عِ))
ژولیده موی
فرهنگ فارسی معین