جدول جو
جدول جو

معنی شعابین - جستجوی لغت در جدول جو

شعابین
(شَ)
جمع واژۀ شعبان. ماه پس از رجب. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ شعبان، ماه هشتم از ماههای عربی. (از اقرب الموارد). رجوع به شعبان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهابین
تصویر رهابین
نگهبانان راه، جمع واژۀ رهبان، راهب ها، پارسایان مسیحی، دیرنشین ها، جمع واژۀ رهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتابان
تصویر شتابان
شتابنده، کسی که باشتاب حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
شیطان ها، متمردها، دیوها، اهریمن ها، بازیگوش ها، جمع شیطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
ثعبان ها، مارهای بزرگ، اژدهاها، جمع واژۀ ثعبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرایین
تصویر شرایین
شریان ها، سرخ رگ ها، جمع واژۀ شریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعوبیه
تصویر شعوبیه
در دورۀ بنی امیه، گروهی از مسلمانان، به ویژه ایرانیان که قائل به برتری عجم بر عرب بوده و عرب را تحقیر می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاکین
تصویر شکاکین
شکاک، کسانی که در عقاید مذهبی شک می آورند، در فلسفه جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رای و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و شبهه تلقی کرد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ عْ عا)
بند زدن ظرفهای شکسته. مرمت کردن کاسه و مانند آن. بش زنی. بندزنی:
عهدهای شکسته را چه طریق
چاره هم توبت است و شعابی.
سعدی (کلیات، قصاید، چ فروغی).
رجوع به شعّاب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شعبذه. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعبذه و شعبده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شاخه ها. اغصان: عیدالشعانین، یکشنبه شاخها. (یادداشت مؤلف) ، عیدی است یک هفته پیش از فصح. آخرین یکشنبه صوم الاربعین. صوم الکبیر. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). معرب از عبرانی است. (از اقرب الموارد). یکی از اعیاد است. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 5 ص 29)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
جمع واژۀ ثعبان بمعنی اژدرها، رئیس الثعابین. ماری خرافی که از تخم خروس زاید و مار پرزهرو نیز مرغی موهوم که دم وی مانند مار بود و نوعی حیوان نیش غولی چون غولی که نظر و نفس وی کشنده است
لغت نامه دهخدا
شتابنده آن که با شتاب و سرعت حرکت کند یا کاری انجام دهد، بعجله بشتاب: شتابان به سوی شهر حرکت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابرین
تصویر عابرین
جمع عابر، رهگذ ران عابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاطین
تصویر شیاطین
جمع شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواهین
تصویر شواهین
جمع شاهین، از پارسی شاهین ها
فرهنگ لغت هوشیار
آزادگان ایرانیان بر اثر وسعت کشور و تسلط بر همه اقوام و ملل از حیث عظمت و قدرت بمنزلتی بودند که خود را آزادگان و دیگران را بندگان می خواندند وقتی که دولتشان بدست عربان سپری گشت کار برایشان سخت گشت و درد و اندوه آنان دو چندان که میبایست گردید. از این رو بار ها سر بر آوردند (از ابن خزم در دو قرن سکوت)
فرهنگ لغت هوشیار
از پارسی شک کنندگان پر گمانان جمع شکاک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) شکاکان شک کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعبان
تصویر شاعبان
دوش ها هردودوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
عجله کردن، تند رفتن به عجله حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرائین
تصویر شرائین
جمع شریان، سرخرگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثعابین
تصویر ثعابین
اژدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی سریانی تازی گشته جشنی است مر ترسایان را هفته ای پیش از (فصح) عیدی است ترسایانرا که در روز یکشنبه قبل از عید فصح گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
به صیغه جمع رشته انگبین، رشته گلیزانجل (لعاب خطمی)، روان شدن گلیز (لعاب)
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدابین
تصویر خدابین
آنکه در اعمال و رفتار خود متوجه خدا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعالین
تصویر جعالین
جمع جعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهابین
تصویر رهابین
جمع راهب، هیرسایان
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است که از ماده چربی ساخته می شود و آن را در شستشوی بدن و لباس به کار برند. توضیح صابونها مخلوطی از نمکهای سه اسید آلی یعنی اولئات پالمیتات و استارات سدیم هستند. برای تهیه صابون اسیدهای چربی دار را با سود سوز آور در دیگهای بزرگ - حرارت می دهند و پس از 24 ساعت در قالبهای چوبی بزرگ وارد می کنند و سپس به شمشهای کوچکتر می برند و عاقبت بر اثر جریان هوای گرم خشک می کنند و به صورت قالبهای کوچک که علامت کارخانه روی آن نقش شده قالب می کنند. یا صابون سلطانی. صابونی بود از جنس پست وردی که به طرح یکسان می داده اند و به مناسبت پستی جنس کسی آن را نمی خریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعانین
تصویر شعانین
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی
فرهنگ لغت هوشیار
پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین. توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتابیدن
تصویر شتابیدن
ابکار
فرهنگ واژه فارسی سره