بستن چیزی را به رسن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ببستن چهارپای به رسن. (تاج المصادر بیهقی) ، مخالفت کردن صاحب خود را به قصد و اراده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، داخل شدن در زمین خواه سخت باشد خواه نرم و سست، دور شدن از چیزی. (از اقرب الموارد)
بستن چیزی را به رسن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ببستن چهارپای به رسن. (تاج المصادر بیهقی) ، مخالفت کردن صاحب خود را به قصد و اراده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، داخل شدن در زمین خواه سخت باشد خواه نرم و سست، دور شدن از چیزی. (از اقرب الموارد)
نورالدین ابوالحسن علی بن یوسف جریر لخمی شطنوفی شافعی، معروف به ابن جهضم همدانی (متولد 647 هجری قمری متوفای 713 هجری قمری در قاهره). از دانشمندان مصر بود و در علم نحو و تفسیر ید طولی داشت. و از وی آثاری به یادگار مانده از آنجمله است: بهجهالاسرار و معدن الانوار. در مناقب محیی الدین ابی محمد عبدالقادر جیلی چ مصر 1301 هجری قمری (از معجم المطبوعات)
نورالدین ابوالحسن علی بن یوسف جریر لخمی شطنوفی شافعی، معروف به ابن جهضم همدانی (متولد 647 هجری قمری متوفای 713 هجری قمری در قاهره). از دانشمندان مصر بود و در علم نحو و تفسیر ید طولی داشت. و از وی آثاری به یادگار مانده از آنجمله است: بهجهالاسرار و معدن الانوار. در مناقب محیی الدین ابی محمد عبدالقادر جیلی چ مصر 1301 هجری قمری (از معجم المطبوعات)
دهی است به مصر. (منتهی الارب). شهری است به مصر از کورۀ غربیه، پهلوی این شهر نیل دو شعبه می شود یک شعبه آن به مشرق می رود بسوی بلبیس و دمیاط و شعبه دیگر رو به مغرب و بسوی رسل در دوفرسخی قاهره. (از معجم البلدان)
دهی است به مصر. (منتهی الارب). شهری است به مصر از کورۀ غربیه، پهلوی این شهر نیل دو شعبه می شود یک شعبه آن به مشرق می رود بسوی بلبیس و دمیاط و شعبه دیگر رو به مغرب و بسوی رسل در دوفرسخی قاهره. (از معجم البلدان)
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
مقلوب شحط دور افتادن از راستی گمراهی ژاژ خایی ژاژ درایی کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند، بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند. ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود
مقلوب شحط دور افتادن از راستی گمراهی ژاژ خایی ژاژ درایی کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند، بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند. ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره