- شطن
- ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
معنی شطن - جستجوی لغت در جدول جو
- شطن ((شَ طَ))
- ریسمان
- شطن
- رسن دراز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکم درون چیزی
نهان، درون
بزرگی
میهن
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
پلید و بد خوی، خبیث
نصف هر شیئی، جز، پاره
مقلوب شحط دور افتادن از راستی گمراهی ژاژ خایی ژاژ درایی کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند، بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند. ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
صدف، که گوش ماهی باشد
کناره سوی زی
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
بارکردن بارگیری، پرکردن، دوراندن کینه ورزی
اندوه، حزن
سپری کردن، گذشتن
خراش خلش
پراکندن، ژولیدن برگ خشک
دور
ژرف چون چاه، دراز و کج، دور و دراز، رنج آور
گاییدن
پارسی تازی گشته شتل زبانزد منگیا
شاه ماهی
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
دلیر بی پروا زیرکی دانش
بافتن
راهب بودایی یا برهمایی، بت پرست
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
بفال نیک برداشتن و به میمنت دانستن چیزها باشد مثل پرواز مرغان و حرکات و سکنات آدمیان و وحوش
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
زشتی، عیب