- شطب
- بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
معنی شطب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه در آن خط باشد، خط دار
راهراه خط دار: سیف مشطب ثوب مشطب یا سیف (شمشیر) مشطب. شمشیر خط دار: و دیگر نوع (شمشیر) مشطب و این مشطب چهارگونه بود با چهار جو: یکی آنک نشان جویها ژرف نبودو گوهر وی مانند پایهای موچه بود زبانه زنان و دیگر آنک نشانهای جوع ژرف باشد و گوهر او گرانمایه چون مروارید آنرا لولو خوانند و سدیگر چنانک جوی چهار سوی بود و گوهر آن زمان نمایدکه کژداری و چهارم آنک ساده باشد و اندک مایه اثر جو دارد و درازی او سه بدست و چهار انگشت پهنا دارد و گوهر وی بسیاهی زند آن را بوستانی خوانند
پیر، میخ، نشین
دفتر پزشک
خرمای نو تازه تر و تازه، یابس
هیزم جمع کردن
جمع خطبه
مرد جوان، برنا
راه کج، دور
نصف هر شیئی، جز، پاره
مقلوب شحط دور افتادن از راستی گمراهی ژاژ خایی ژاژ درایی کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند، بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند. ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود
پالانکوب از ابزار های زین سازی
خشکی بار دار نگردیدن دشوار شدن کار
آشامیدن نوشیدن آشامندگان می می آشامان، بهره آب، آبشخور پارچه ای از کتان بسیار نازک و گران بها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود. آشامیدن نوشیدن، حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
خوش اندام خوشگل
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
گاییدن
پارسی تازی گشته شتل زبانزد منگیا
شاه ماهی
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
دلیر بی پروا زیرکی دانش
حاجب، اندوه، هم
شکاف کوه گاباره دره
بخشش، پاداش، جزاء
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
مخلوط کردن، آمیختن
جمع شهاب، ستارگان درخشان، شب های 13 و 14 و 15 هر یک از ماه های سال مهی سپید تیره سپید چرک آب سرخی است که در مرتبه اول از گل کاجیره گیرند
سرازیری، پستی، نشیب
دستمال، مندیل، دستار
خرمای تازه، خرمای نورس
شور و غوغا، فتنه و آشوب
جای طبابت کردن، درمانگاه