جدول جو
جدول جو

معنی شطاح - جستجوی لغت در جدول جو

شطاح
گستاخ، بی شرم، در تصوف کسی که شطحیات می گوید
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
فرهنگ فارسی عمید
شطاح
(شَطْ طا)
گستاخ و فحاش و بیشرم. (از فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، شهوت پرست. (ناظم الاطباء) ، کسی که شطحیات گوید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شطاح
ژاژ خای کلوک، گستاخ بی شرم
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
فرهنگ لغت هوشیار
شطاح
((شَ طّ))
گستاخ
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
فرهنگ فارسی معین
شطاح
بی پروا، بی حیا، جری، کفرگو، گستاخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
مشاطره و چیزی را در میان همدیگر به دو نصف کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطره شود
لغت نامه دهخدا
(سُطْ طا)
هر گیاه که بر زمین گسترده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). هر نباتیکه بر روی زمین گسترده شود او را بدین نام خوانند. (الفاظالادویه). اسم جنس گیاهی است که بر روی زمین پهن شود. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مست. ج، شنح. (منتهی الارب). مست. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دراز و تن دار از مردم و شتر. (منتهی الارب). دراز و تن دار از شتر. (از اقرب الموارد) ، بکر شناح، شتر جوانه. (منتهی الارب). شتر جوان و اصل آن شناحی به یاء و مخفف بود و بعلت التقاء ساکنین (میان یاءو تنوین) یاء حذف گردیده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قحط، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، قحط و تنگی و کمیابی، (ناظم الاطباء)، کوشش در هر کار، پرهیز، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، ترس و خوف، زیرکی و هوشیاری، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ شیح، (منتهی الارب)، رجوع به شیح شود
لغت نامه دهخدا
(شَیْ یا)
درمنه فروش. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جد کردن در کار کردن، (منتهی الارب)، جد کردن در هر چیز، (از اقرب الموارد)، پرهیز کردن، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُرْ را)
جمع واژۀ شارح. (ناظم الاطباء). رجوع شود به شارح
لغت نامه دهخدا
(شَبْ با)
وادیی است به اجاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَرْ را)
بیان کننده. (آنندراج). شرح کننده. تفسیرکننده. شارح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شحیح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شحیح شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
زفت. آزمند. (منتهی الارب). بخیل. حریص. (اقرب الموارد). آزمند. آزور.
- ارض شحاح، زمین که بی باران بسیار روان نگردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- ، زمین نرم. (مهذب الاسماء).
- ابل شحاح، شتران کم شیر. (منتهی الارب).
- زند شحاح، آتش زنه که آتش ندهد. (منتهی الارب).
- ماء شحاح، آب اندک که زمین نپوشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن. (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) ، راست قامت شدن، دارای اندام معتدل بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُطْ طا)
جمع واژۀ شاطر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شاطر شود، عیّار. (تمدن جرجی زیدان ص 47). رجوع به عیار و ترجمه تمدن جرجی زیدان شود
لغت نامه دهخدا
(شَطْ طا)
داهی. بسیار زیرک، بسیار خبیث، چاقوکش. (فرهنگ فارسی معین)
شطرنج باز، قمارباز. مقامر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
منزلی است مر بنی یربوع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از معجم البلدان). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 450 و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بطح. (منتهی الارب). رجوع به بطح شود.
- بطاح بطّح بطریق مبالغه است چنانکه اعوام عوم. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بیماریی است که از تب حادث گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان) (آنندراج). بیماریی که از تب حادث گردد: مانا بذات الجنب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَطْ طا)
بیشرمی و گستاخی و بی ادبی و شوخی. (ناظم الاطباء). بیحیایی و شوخی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بزبان آوردن سخنان خلاف شرع. (ناظم الاطباء) ، شطحیات گفتن. (از فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شطاط
تصویر شطاط
راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
ژاژ خایی، بی شرمی شوخی گستاخ جری بی شرم، کسی که شطحیات گوید. گستاخی بیشرمی، گفتن شحیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاح
تصویر سطاح
گیاه خزنده
فرهنگ لغت هوشیار
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاب
تصویر شطاب
پالانکوب از ابزار های زین سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحاح
تصویر شحاح
زفت، آزمند، اندک چون آب، شترکم شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاح
تصویر شقاح
کبر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناح
تصویر شناح
مست دراز تن دراز مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاح
تصویر شیاح
پرهیز کردن، کوشیدن، تنگی کمیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطار
تصویر شطار
بسیار زیرک، بسیار خبیثت، چاقوکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شطار
تصویر شطار
((شَ طّ))
شطرنج باز، قمارباز
فرهنگ فارسی معین