بیشرمی و گستاخی و بی ادبی و شوخی. (ناظم الاطباء). بیحیایی و شوخی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بزبان آوردن سخنان خلاف شرع. (ناظم الاطباء) ، شطحیات گفتن. (از فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود
بیشرمی و گستاخی و بی ادبی و شوخی. (ناظم الاطباء). بیحیایی و شوخی. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، بزبان آوردن سخنان خلاف شرع. (ناظم الاطباء) ، شطحیات گفتن. (از فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود
خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن. (ناظم الاطباء) ، ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت. (فرهنگ فارسی معین) ، شوخ و بی باک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بدی درشدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). رجوع به شطارت شود، برغم مردمان دور گردیدن از آنان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دور گردیدن. (آنندراج). رجوع به شطوره و شطور شود، روی کردن به سوی کسانی. (از اقرب الموارد) ، نظر کردن به سوی کسی به روشی که در نظر کردن بدو دیگری را نیز بنگرند. (ناظم الاطباء)
خشک شدن یک پستان گوسپند و یا درازتر از دیگری گردیدن آن. (ناظم الاطباء) ، ترک موافقت مردمان بسبب خباثت و لئامت. (فرهنگ فارسی معین) ، شوخ و بی باک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بدی درشدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). رجوع به شطارت شود، برغم مردمان دور گردیدن از آنان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دور گردیدن. (آنندراج). رجوع به شطوره و شطور شود، روی کردن به سوی کسانی. (از اقرب الموارد) ، نظر کردن به سوی کسی به روشی که در نظر کردن بدو دیگری را نیز بنگرند. (ناظم الاطباء)
نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمرو بن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و ثیاب شطویه منسوب بدانجاست. (یادداشت مؤلف). رجوع به شطو (دهی است...) و شطویه شود
نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمرو بن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و ثیاب شطویه منسوب بدانجاست. (یادداشت مؤلف). رجوع به شطو (دهی است...) و شطویه شود
جمع واژۀ شاطر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شاطر شود، عیّار. (تمدن جرجی زیدان ص 47). رجوع به عیار و ترجمه تمدن جرجی زیدان شود
جَمعِ واژۀ شاطِر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شاطر شود، عَیّار. (تمدن جرجی زیدان ص 47). رجوع به عیار و ترجمه تمدن جرجی زیدان شود
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران