جدول جو
جدول جو

معنی شصاب - جستجوی لغت در جدول جو

شصاب
(شَصْ صا)
قصاب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قصاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهاب
تصویر شهاب
(دخترانه و پسرانه)
شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار، جاه و جلال، عظمت، بزرگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شباب
تصویر شباب
(دخترانه و پسرانه)
جوانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شباب
تصویر شباب
جوان شدن، جوانی، از سن بلوغ تا سی سالگی، اول هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
آب سرخ رنگی که از گل کاجیره گرفته می شود، شاه آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
مصبّ ها، محل هایی که آب رودخانه وارد دریا می شود، جاهای ریزش آب، جمع واژۀ مصبّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
کسی که گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعاب
تصویر شعاب
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه، شعب ها، گشادگی های میان کوهها، دره ها، مسیل های آب، آبراهه ها، ناحیه ها، جمع واژۀ شعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاب
تصویر مصاب
مصیبت زده، سختی دیده، راست و درست، به هدف رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شراب
تصویر شراب
هر مایعی که آشامیده شود، آشامیدنی، نوشیدنی، نوشابه، آب انگور یا میوۀ دیگر که تخمیر شده باشد، می، باده
شراب پخته: شراب رسیده، شراب چکیده، شراب کهنه
شراب پشت دار: شرابی که در آن داروهای مقوی ریخته باشند
شراب سه پخت: شرابی که به واسطۀ جوشش، دو سوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، شراب ثلثان شده، سیکی
شراب طهور: شراب پاک که در بهشت نصیب بهشتیان خواهد شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شباب
تصویر شباب
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، حب الملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، (بن مضارع شتافتن) شتافتن
شتاب گرفتن: شتاب کردن، عجله کردن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ زَ)
اشصاب خدا زندگی کسی را، دشوار کردن آن. یقال: اشصب اﷲ عیشه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شصب، بمعانی شدت و قحطی و بهره و نصیب. (از اقرب الموارد). رجوع به شصب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شواب
تصویر شواب
جمع شابه، زنان جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصاب
تصویر عصاب
ریسمان بر و ریسنده، بسیار ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته، آب آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
درخش آتش، پاره ای از آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلاب
تصویر شلاب
باران سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغاب
تصویر شغاب
شورشی آشوبگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاب
تصویر شقاب
جمع شقب یا شقب، مغاک ها دره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاب
تصویر شجاب
جمع شجب، بلندها درازها، سربنشیشه چوب پنبه، چوب رختی دارچوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاب
تصویر شعاب
جمع شعب و شعبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراب
تصویر شراب
آشامیدنی، نوشیدنی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
جستن و خواستن امری پیش از وقت آن، عجله، دستپاچگی، تندی، تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصیب
تصویر شصیب
سخت دشوار، بهره، بیگانه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاب
تصویر شطاب
پالانکوب از ابزار های زین سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شباب
تصویر شباب
جوانی - مقابل شیب به معنی پیری همچنین نام پرنده ای است از موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاصب
تصویر شاصب
زندگی سخت اسپ لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصاب
تصویر خصاب
شکوفه، خرما بن پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصاب
تصویر اصاب
سیراب کردن، رشکناکی درسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
برنده گوشت و روده و مانند آن، گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
عجله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شراب
تصویر شراب
می
فرهنگ واژه فارسی سره