باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر. صائب تبریزی (ازآنندراج)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر. صائب تبریزی (ازآنندراج)
منسوب به پشم. از پشم: و از نواحی [ری] طیلسانهای پشمین نیکو خیزد. (حدود العالم). و از وی [از چغانیان] اسب خیزد اندک و جامۀ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم). و از او [از بخارا] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی، پشمین. (حدود العالم). بدو گفت کاه آر و اسبش بمال چو شانه نداری، به پشمین جوال. فردوسی. بیامد دمان پیش او با گلیم برو جامه پشمین و دل پر ز بیم. فردوسی. درویشم و گدا و برابر نمیکنم پشمین کلاه خویش بصد تاج خسروی. حافظ
منسوب به پشم. از پشم: و از نواحی [ری] طیلسانهای پشمین نیکو خیزد. (حدود العالم). و از وی [از چغانیان] اسب خیزد اندک و جامۀ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم). و از او [از بخارا] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی، پشمین. (حدود العالم). بدو گفت کاه آر و اسبش بمال چو شانه نداری، به پشمین جوال. فردوسی. بیامد دمان پیش او با گلیم برو جامه پشمین و دل پر ز بیم. فردوسی. درویشم و گدا و برابر نمیکنم پشمین کلاه خویش بصد تاج خسروی. حافظ