- شش
- صفت توصیفی عددی، پس از پنج و پیش از هفت
معنی شش - جستجوی لغت در جدول جو
- شش
- قمار بازی، حیله گری
- شش ((ش))
- عدد اصلی بین پنج و هفت
- شش ((شُ))
- ریه، جگر سفید، دستگاه تنفسی در انسان و اغلب حیوانات
- شش
- هر یک از دو اندام اسفنج مانندی که درون سینه و در دو طرف قلب جا دارد، ریه، جگر سفید
- شش
- عدد ۶، بعد از پنج
شش و بش: در بازی نرد، نشستن یک طاس با شش خال و طاس دیگر با پنج خال، کنایه از فرو رفتن در فکر و خیال و بهت و حیرت
شش و پنج: در بازی نرد، شش و بش، کنایه از قمار، کنایه از هر چیزی که در معرض تلف باشد، شش پنج
- شش
- шесть
- شش
- sechs
- شش
- шість
- شش
- sześć
- شش
- ستّةٌ
- شش
- שֵׁש
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به شش. یا حبابچه های شش. کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آن ها ختم می شود. قطر هر حبابچه ریوی در حدود 4، 1 میلیمتر است و جدار آن چین خورده است و خانه های شش را تشکیل می دهد کیسه های هوایی. یا خانه های ششی. چین خوردگی های دیواره حبابچه های ریوی حفره های ریوی
شش روز بعد از عید رمضان که روزه داشتن در آن شش روز سنت است
پارسی تازی گشته ششنه رسیدی که گوهری زر فروش به خریدار می دهد و در آن سنگ و بها و اپار (عیار) زر فروخته را روشن می گرداند شش سره
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
در مرحله شش ششمی: ششمین مبارزه به میدان آمد
در مرحله ششم ششمین
پارسی تازی گشته شاماخ گونه ای چاش (غله) دانه ای کوچک واقع در مرحله شش سادس باب ششم نفر ششم