جدول جو
جدول جو

معنی شستمین - جستجوی لغت در جدول جو

شستمین
(شَ تُ)
شستم. صفت توصیفی عددی، چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شستم و شصتمین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نستهین
تصویر نستهین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مستعین
تصویر مستعین
کسی که از کسی یاری بخواهد، یاری خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتمین
تصویر هشتمین
آنکه یا آنچه در مرتبۀ هشتم واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
(رُ تَ)
دهی از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. سکنۀ آن 340 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات و حبوب و عسل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
به فرانسه کاپیتول، تلی بود در قسمت غربی روم قدیم که قریب 40 ذرع ارتفاع داشت و رومیان بر فراز آن ژوپیتر را معبدی ساخته بودند. (از تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
آخرین شهری است از حدود اندلس بر کران دریای اقیانوس نهاده و از وی عنبر اشهب خیزد بغایت نیک، سخت بسیار و اندر حدود مغرب هیچ جای دیگر نیست. (حدود العالم)
شهری از اعمال باجه در غربی اندلس و غربی قرطبه، بر ساحل نهر تاجه نزدیک مصب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
مزیدعلیه رستنی. (آنندراج از غوامض سخن) :
ازین مایه نبودی رستنین را
نبودی جانور روی زمین را.
(ویس و رامین).
و رجوع به رستنی و رستمین شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
نام جماعتی است منسوب به جد آنان رستم، و از آنان است ابوسعد اسد بن احمد بن عبدالله هروی رستمی متوفی 337 هجری قمری از محدثان، و ابوعلی حسن بن عباس بن علی بن حسن رستم اصفهانی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
انبوهی مردمان و اجتماع آنان در یک جایی. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تیرانداز کامل هنر. (آنندراج) (غیاث اللغات) (شرفنامه چ وحید ص 378) :
اگر خسرو شست میران بود
هم آماج این شست گیران بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تُ)
در مرتبۀ بیستم
لغت نامه دهخدا
(شَ ثَ مَ)
موضعی است که در آنجا جنگ واقع شد و از آن است یوم الشعثمین در قول مهلهل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
جمع واژۀ مسلم (در حالت نصبی و جری). مردهای مسلمان. (ناظم الاطباء). مسلمانان. آنان که تابع دین اسلام باشند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مسلمون: جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای. (قابوسنامه چ غلامحسین یوسفی چ 2 حاشیۀ ص 6)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَوْ وِ)
جمع واژۀ مسوّم (در حالت نصبی و جری). رجوع به مسوم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
مبارک شونده. (از منتهی الارب). تبرک کننده. (ازاقرب الموارد) ، سوگنددهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیمان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تحقیرکننده و استهزاکننده و سبک شمرنده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استهانه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ اَ تَ)
ظلم و بیداد کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استکانه. فروتن و کمینه و رام و خوار. (از منتهی الارب). خاضعو ذلیل. (از اقرب الموارد). رجوع به استکانه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سیمون. ریاضی دان و مهندس هلندی. مولد بروژ. وی برای تحقیقاتی که در باب قوت و عمل آب و کسور اعشاری دارد شهرت یافته است. (1548- 1620 میلادی) ، همدیگر را شمشیر زدن و کشتن. (منتهی الارب). یکدیگر را با شمشیر زدن. هلاک کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ تُ)
شصتم. چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به شصتم و شصت شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
گیاهی که تازه روییده باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 25) :
خورد رستمین از زمین آب و خاک
کند همچو خود هرچه را خورد پاک.
اسدی (از شعوری).
رجوع به رستنین و رستنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شصتمین
تصویر شصتمین
در مرحله شصتم شصتمین سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتمین
تصویر هشتمین
عددترتیبی برای هشت، درمرتبه هشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتمین
تصویر هفتمین
عددترتیبی برای هفت درمرحله هفتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمدین
تصویر مستمدین
جمع مستمد درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستمع، نیوشایان شنودگان جمع مستمع درحالت نصبی وجری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسلم، مسلمانان جمع مسلم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : جمیع مومنین و مومنات و مسلمین و مسلمات راتوفیق راه راست کرامت فرمای
فرهنگ لغت هوشیار
یاری خواهنده استعانت کننده یاری خواهنده: ای همه هستی که هست از کف تو مستعار نیست نیازی که نیست بر در تو مستعین. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدین
تصویر مستدین
وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیستمین
تصویر بیستمین
آنکه یا آنچه در مرتبه بیستم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استمان
تصویر استمان
زنهار خواهی، پناه خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعین
تصویر مستعین
((مُ تَ))
یاری خواهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیستمین
تصویر بیستمین
((تُ))
منسوب به بیستم، آن که یا آن چه در مرتبه بیست باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستمعین
تصویر مستمعین
شنوندگان
فرهنگ واژه فارسی سره