گیاه ریحان کرمانی افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
گیاه ریحان کرمانی اَفسَنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
ده کوچکی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز است در 8 هزارگزی باختر اهواز و یکهزارگزی راه اهواز به سوسنگرد. 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
ده کوچکی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز است در 8 هزارگزی باختر اهواز و یکهزارگزی راه اهواز به سوسنگرد. 30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
زن جوان. ج، شواب و شوائب. (مهذب الاسماء). زن جوان. ج، شواب. (منتهی الارب). ج، شابات، شواب، شبائب. (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی. (فرائد الدریه). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخته شابه را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است. (اقرب الموارد)
زن جوان. ج، شواب و شوائب. (مهذب الاسماء). زن جوان. ج، شواب. (منتهی الارب). ج، شابات، شواب، شبائب. (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی. (فرائد الدریه). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخته شابه را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است. (اقرب الموارد)
کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است. (معجم البلدان) : ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً و اصبح دونی شابه فأرومها بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه و ان حقرت نفسی الی همومها. قتال الکلابی (ازمعجم البلدان). قوارض هضب شابه عن یسار و عن ایمانها بالمحو قور. کثیر (از معجم البلدان)
کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است. (معجم البلدان) : ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً و اصبح دونی شابه فأرومها بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه و ان حقرت نفسی الی همومها. قتال الکلابی (ازمعجم البلدان). قوارض هضب شابه عن یسار و عن ایمانها بالمحو قور. کثیر (از معجم البلدان)
کزب. کنجاره است که نخاله و ثفل مغزهای روغن گرفته باشد. (برهان) (آنندراج). کنجاله و تفاله. (ناظم الاطباء). به فارسی عصارۀ ادهان است و نزد بعضی مختص است به عصارۀ روغن بادام و کنجد. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کزب شود
کزب. کنجاره است که نخاله و ثفل مغزهای روغن گرفته باشد. (برهان) (آنندراج). کنجاله و تفاله. (ناظم الاطباء). به فارسی عصارۀ ادهان است و نزد بعضی مختص است به عصارۀ روغن بادام و کنجد. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کزب شود
شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). روز اول هفته. از کلمه عبری شبّت. سبت. (یادداشت مؤلف) : شیار، نام روز شنبه. (منتهی الارب) : تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال. فرخی. مانده میراث ز جدّانش از پارینه شوخگن گشته، از شنبه و آدینه. منوچهری. شنبه آنجا که قسم شنبه بود و آن دگرها چنان کز آن به بود. نظامی. فکر شنبه تلخ دارد جمعۀ اطفال را عشرت امروز بی اندیشۀ فردا خوش است. صائب. - شنبه شب، شبی که فردای آن یکشنبه است
شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). روز اول هفته. از کلمه عبری شَبَّت. سَبْت. (یادداشت مؤلف) : شیار، نام روز شنبه. (منتهی الارب) : تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال. فرخی. مانده میراث ز جدّانش از پارینه شوخگن گشته، از شنبه و آدینه. منوچهری. شنبه آنجا که قسم شنبه بود و آن دگرها چنان کز آن به بود. نظامی. فکر شنبه تلخ دارد جمعۀ اطفال را عشرت امروز بی اندیشۀ فردا خوش است. صائب. - شنبه شب، شبی که فردای آن یکشنبه است
مصحف شنه. (حاشیۀ برهان چ معین). شیهۀ اسب را گویند و بعربی صهیل خوانند. (برهان). شیهۀ اسب باشد و آن را شنه نیز نامند و به تازی صهیل گویند. (جهانگیری). شیهۀ اسب. (ناظم الاطباء) ، آواز شیر بیشه. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، در علم احکام نجوم رب آن زحل و منسوب به آن است. (از یادداشت مؤلف)
مصحف شنه. (حاشیۀ برهان چ معین). شیهۀ اسب را گویند و بعربی صهیل خوانند. (برهان). شیهۀ اسب باشد و آن را شنه نیز نامند و به تازی صهیل گویند. (جهانگیری). شیهۀ اسب. (ناظم الاطباء) ، آواز شیر بیشه. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، در علم احکام نجوم رب آن زحل و منسوب به آن است. (از یادداشت مؤلف)
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود