جدول جو
جدول جو

معنی شزب - جستجوی لغت در جدول جو

شزب
(شُ)
جمع واژۀ شازب. (ناظم الاطباء). رجوع به شازب شود
لغت نامه دهخدا
شزب
(شُزْ زَ)
جمع واژۀ شازب. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شازب به معنی لاغر و خشک از اسب و جز آن. (آنندراج). رجوع به شازب شود
لغت نامه دهخدا
شزب
(تَ یَ)
لاغر و باریک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشت شدن جای، خشک شدن و پژمریدن شاخه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعب
تصویر شعب
گشادگی میان دو کوه، دره، راه در کوه، مسیل آب، آبراهه در درون زمین، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرب
تصویر شرب
نوشیدن آشامیدن، کنایه از نوشیدن شراب یا سایر مسکرات
شرب مدام: شراب خوردن دایم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوب
تصویر شوب
دستمال، مندیل، دستار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغب
تصویر شغب
شور و غوغا، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب
تصویر شیب
سفید شدن موی سر، سپیدی موی، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهب
تصویر شهب
شهاب ها، شعله های آتش، در علم نجوم خطی روشن در آسمان که بر اثر برخورد سنگی آسمانی با جوّ زمین و سوختن آن ایجاد می شود، جمع واژۀ شهاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعب
تصویر شعب
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب
تصویر شیب
سرازیری
تازیانه
شیفته، آشفته، سرگشته، شکنجه
شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی، برای مثال شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی - ۴۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حزب
تصویر حزب
هر یک از قسمت های چهارگانۀ هر جزء قرآن، در علوم سیاسی گروهی از مردم که دارای مرام و مسلک معینی باشند، بهره و نصیب، گروه، دسته
فرهنگ فارسی عمید
(عَ زَ / عَ شَزْ زَ)
شیر بیشۀ درشت اندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
کمانی که نه نو باشد نه کهنه. رجوع به شزیب شود، ماده خر لاغر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ماده شتر لاغر. (ناظم الاطباء) ، دفعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ)
فرصت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوب
تصویر شوب
مخلوط کردن، آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیب
تصویر شیب
سرازیری، پستی، نشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوزب
تصویر شوزب
نشان نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شهاب، ستارگان درخشان، شب های 13 و 14 و 15 هر یک از ماه های سال مهی سپید تیره سپید چرک آب سرخی است که در مرتبه اول از گل کاجیره گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقب
تصویر شقب
شکاف کوه گاباره دره
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکب
تصویر شکب
بخشش، پاداش، جزاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجب
تصویر شجب
حاجب، اندوه، هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعب
تصویر شعب
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
آشامیدن نوشیدن آشامندگان می می آشامان، بهره آب، آبشخور پارچه ای از کتان بسیار نازک و گران بها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود. آشامیدن نوشیدن، حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شزن
تصویر شزن
کناره سوی زی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شزیب
تصویر شزیب
شاخ پژمریده، کمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصب
تصویر شصب
خشکی بار دار نگردیدن دشوار شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شازب
تصویر شازب
لاغراستخوانی خشک اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاب
تصویر شاب
مرد جوان، برنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزب
تصویر حزب
گروه، فرقه رسیدن چیزی بکسی رسیدن چیزی بکسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزب
تصویر جزب
بهره ونصیب بندگان بندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزب
تصویر عزب
مرد بی زن، انفراد و تنهائی، زن بی شوی
فرهنگ لغت هوشیار