جدول جو
جدول جو

معنی شهب

شهب
شهاب ها، شعله های آتش، در علم نجوم خطی روشن در آسمان که بر اثر برخورد سنگی آسمانی با جوّ زمین و سوختن آن ایجاد می شود، جمع واژۀ شهاب
تصویری از شهب
تصویر شهب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شهب

شهب

شهب
جمع شهاب، ستارگان درخشان، شب های 13 و 14 و 15 هر یک از ماه های سال مهی سپید تیره سپید چرک آب سرخی است که در مرتبه اول از گل کاجیره گیرند
فرهنگ لغت هوشیار

شهب

شهب
جَمعِ واژۀ شِهاب:
شهب همچو افکنده از نور نیزه
و یا چون ز چرخی رها گشته حَبْلی.
منوچهری.
می ربودند اندکی زان رازها
تا شهب میراندشان زود از سما.
مولوی.
رجوع به شِهاب شود، سه شب از هر ماه. واحد آن شِهاب است. (از منتهی الارب). لیالی البیض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شهب

شهب
شُهْبه. سپیدی بر سیاهی غالب آمده و غالب آمدن آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شهبه شود
لغت نامه دهخدا

شهب

شهب
کوه که بالای آن برف باریده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شهب

شهب
سوختن کسی را گرمی و سردی و برگردانیدن گونۀ آن را: شهبه الحر و البرد. (منتهی الارب). سوختن روی کسی را و تغییر دادن رنگ وی را. (از اقرب الموارد) ، لاغر و بی علف گردانیدن سال، مواشی قوم را و هلاک ساختن: شهبت السنهُ القوم َ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

شهبد

شهبد
شاه بزرگ، صاحب اختیار، شهبد (به ضم ب) مرکب از شه (شاه) + بد (صاحب، خداوند)
شهبد
فرهنگ نامهای ایرانی

اشهب

اشهب
سیاه و سپید، اسپ سبزه، پیکان زدوده، روز برفی هر چیزی که رنگ آن سیاه یا سپید باشد خاکستری رنگ، اسب خاکستری خنگ
فرهنگ لغت هوشیار