- شریفه (دخترانه)
- مؤنث شریف، ارزشمند، عالی، سید، ارجمند
معنی شریفه - جستجوی لغت در جدول جو
- شریفه
- مونث شریف سایه دست مونث شریف، جمع شرائف شریفات: مراسله شریفه
- شریفه
- مؤنث واژۀ شریف، صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر،
برای مثال از هیئت شریفۀ نسوان دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئت آفرین (ایرج میرزا - ۱۹۸)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نکته سنج، نکته دان، مؤنث ظریف، دارای اجزا یا ساختار نازک و باریک همراه با ظرافت و تناسب
آئین پیغمبران
شرط و پیمان
رخسار
بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن
قطعه گوشت
فرج زن
لواش لباش گونه نان نازک، شاخه خشک کویک (نخل)، زمین نادرویده
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
ظریف، نکته سنج، خوش طبع، شیرین گفتار، لطیفه گو، زیبا، خوشگل، خوش هیکل، دارای ظرافت
مونث طریف تازه و نو، شگفت، سخن نغز مونث طریف تازه و نو، نادر و غریب، سخن نغز نیکو، جمع طرائف (طرایف)، گیاه که سپید یا انبوه و تمام گوالیده باشد
مونث ظریف جمع ظرایف (ظرائف) و ظریفات. مونث ظریف بنگرید به ظریف و درمک
درختستان، دولپاره، نال (نعل تازی گشته) سماهن، کفش پاره
((شَ طَ یا طِ))
فرهنگ فارسی معین
شرط و پیمان، جمع شرایط (شرائط)، دعا یا نفرینی که شاعر در اواخر قصیده به صورت «تا فلان باشد فلان باد» می آورد، تأبید
جایی از رودخانه که از آن وارد آب می شوند یا در آنجا آب برمی دارند، جای آب خوردن، جای آب برداشتن از رود
شرط، پیمان، در علوم ادبی عبارتی که شاعر همراه دعا یا نفرین در پایان قصیده می آورد، پایان کار
بزرگ منش
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
گنگرۀ قصر، کنگرۀ دیوار
شرفاک، هر صدای آهسته، صدای پا، شرفانگ، شرفالنگ، برای مثال کاروان شکر از مصر رسید / شرفۀ گام و درا می آید (مولوی۲ - ۳۶۳)
صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر