جدول جو
جدول جو

معنی شریعت - جستجوی لغت در جدول جو

شریعت
سنت، طریقه، مذهب، آیین، راه و روش و آیینی که خداوند برای بندگان خود روشن ساخته
تصویری از شریعت
تصویر شریعت
فرهنگ فارسی عمید
شریعت
قانونی که پیغمبران از جانب خداوند عالم بر مردمان آورده اند، آئین، مذهب، دین
فرهنگ لغت هوشیار
شریعت
((شَ عَ))
آیین، روش، سنت و آیین پیامبران
تصویری از شریعت
تصویر شریعت
فرهنگ فارسی معین
شریعت
آیین، دین آیین
تصویری از شریعت
تصویر شریعت
فرهنگ واژه فارسی سره
شریعت
آیین، دین، شرع، کیش، مذهب
متضاد: عرف، قانون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جایی از رودخانه که از آن وارد آب می شوند یا در آنجا آب برمی دارند، جای آب خوردن، جای آب برداشتن از رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرعت
تصویر شرعت
شریعت، سنت، طریقه، مذهب، آیین، راه و روش و آیینی که خداوند برای بندگان خود روشن ساخته
فرهنگ فارسی عمید
(حِ شَ عَ)
پیغمبر اسلام:
وارث صاحب شریعت صاحب درس و سبق
خسرو برهانیان صاحب قران روزگار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ عَ)
شرعه. رجوع به شرعه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ شَ عَ)
متشرعین. پیروان شریعت. مقابل اهل حکمت: اندرین روزگار غالب خلق روی از دین حق گردانیده اند و بازار حکمت کاسد است و مزاج اهل شریعت فاسد است. (جامع الحکمتین ص 18)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شَ عَ مَ)
محمد حسن شریعتمدار، ابن محمدجعفر استرآبادی تهرانی. درگذشتۀ 1318 هجری قمری وی پدر محمود شریعتمدار است. او راست: ’اثبات الفرقه الناجیه’، ’ادعیۀوبا’ و جز آن. (ذریعه ج 2 ص 4 و ج 3 ص 321 و ج 6 ص 60)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ دَ / دِ)
ازآزادیخواهان و مشروطه طلبان و سیدی فاضل و عالم به علوم قدیمه، و مطلع از بسیاری از علوم عصر بود، او رادر تبریز به قتل غیله کشتند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ مَ کَ دَ)
راه و طریقه ای نهادن. آیین و رسم و دینی ابداع کردن:
مگر خزان به رزان نوشریعتی بنهاد
که کرد بر همه عالم مباح خون رزان.
امیرمعزی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ مَ)
استرآبادی تهرانی. محمد جعفر بن ملاسیف الدین استرآبادی تهرانی. از فقها و مجتهدان قرن سیزدهم هجری قمری بود و از آثار اوست: 1- آب حیات (در اصول دین). 2- اثبات الفرقه الناجیه. 3- الاربعین فی فضائل امیر المؤمنین. 4- ارشاد المسلمین. 5- اعمال العلوم. 6- الایجاز فی فوائد الدرایه و الرجال. 7- تجوید القرآن. 8- تحفه العراق فی علم الاخلاق. 9- جامع الفنون. 10- الخزائن. 11- حیات الارواح. 12- الشوارع. 13- صفات الباری. 14- مدائن العلوم. 15- مصباح الهدی. 16- المصابیح. 17- نجم الهدایه. 18- ینابیع الحکمه. و چندین اثر دیگر. وی به سال 1263 هجری قمری در 66سالگی درتهران درگذشت. (از ریحانه الادب ج 2 صص 318-319). رجوع به همان مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ مَ)
عنوان و لقبی بود که بر عالمان علوم دینی اطلاق می شد، یعنی کسی که مدار شریعت است
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ مَ)
استرآبادی. شیخ علی بن محمد جعفر فرزند شریعتمدار استرآبادی معروف از فقها و دانشمندان بود و مانند پدر خود تألیفاتی داشت که از آنجمله است. 1- انیس الغربا. 2- بحرالدرر (در علم نحو). 3- البروق اللامعه. 4- بوستان (منظومۀ پارسی در تجوید). 5- غایه الاّمال فی علم الرجال. 6- نهایه الاّمال. و چندین اثر دیگر. وی به سال 1315 هجری قمریدر تهران درگذشت. (از ریحانه الادب ج 2 صص 319-320). رجوع به همان مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ مَ)
استرآبادی تهرانی. شیخ محمد حسن پسر حاج محمد جعفر و برادر شیخ علی استرآبادی تهرانی، مانند پدر و برادر خود از افاضل عصر خود بود و از تألیفات اوست: 1- اساس الاحکام فی شرایع الاسلام. 2- مظاهر الانوار. وی به سال 1318 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 2 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ مَ)
دامغانی. از علمای معاصر بود. از مؤلفات اوست: 1- انتباه نامۀ اسلامی. 2- بت پرستی یا مسیحیت کنونی. (ترجمه کتاب عقائد الوثنیه فی الدیانه النصرانیه). وی به سال 1346 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 2 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(کَسْءْ)
مأخوذ از شریط تازی به معنی بستن عدل و صندوق و بار با طناب و آمادگی آن جهت حمل. (ناظم الاطباء). به لهجۀ آذری شلیت می گویند. رجوع به شریط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کتان نیکو و جید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نیک دلیر و شجاع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شجاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شیعه. پیروان علی وآل او علیهم السلام. (از یادداشت مؤلف) :
عروهالوثقی حقیقت مهر فرزندان اوست
شیعت است آنکو که اندر عهد او بستار نیست.
ناصرخسرو.
گر احمد مرسل پدر امت خویش است
جز شیعت و فرزند وی اولاد زنایند.
ناصرخسرو.
صف ّ پیشین شیعیان حیدرند
جز که شیعت دیگران صف ّالنعال.
ناصرخسرو.
اگر تویی بخرد ناصبی مسلمانی
ترا که گفت که ما شیعت اهل زناریم.
ناصرخسرو.
امام زمانه که هرگز نرانده ست
بر شیعتش سامری ساحری را.
ناصرخسرو.
- اهل شیعت، پیرو مذهب شیعه:
به دو چیز بر پا بشایدش بستن
که زی اهل شیعت سیم نیست او را.
ناصرخسرو.
اهل شیعت خود را از وی دور می دارند. (ترجمه تاریخ قم ص 229). رجوع به شیعه شود.
- شیعت آل عبا، شیعۀ پنج تن که عبارت باشد از حضرت رسول (ص) و حضرت علی و حضرت فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام:
عیبم همی کنید بدانچم بدوست فخر
فخرم بدان که شیعت آل عبا شدم.
ناصرخسرو.
- شیعت حیدر (مرتضی) ، شیعۀ حضرت علی (ع) :
حجت زبهر شیعت حیدر گفت
این خوب و خوش قصیدۀ غرا را.
ناصرخسرو.
خاصه تر این گروه کز دل پاک
شیعت مرتضای کرارند.
ناصرخسرو.
،
{{ریشه از عربی، اسم}} پیرو. تابع. (یادداشت مؤلف) : به شهر اندر آمد و شیعت عرب را همی گرفت و همی کشت. (تاریخ سیستان). بامداد صالح بیرون آمد و شیعت او که اندر سیستان بود با او جمع شدند. (تاریخ سیستان). و مردمان هرات شیعت یعقوب (ابن لیث) گشته بودند از پیش و دل بر او نهاده. (تاریخ سیستان).
- شیعت حق، پیرو حق. پیرو دین حق. پیرو راه حق:
تازه شود صورت دین را جبین
سهل شود شیعت حق را صعاب.
ناصرخسرو.
- شیعت فاطمیان، پیروان و شیعیان حضرت فاطمۀ زهرا و یا فاطمیان مصر:
شیعت فاطمیان یافته اند آب حیات
خضر این دور شدستند که هرگز نمرند.
ناصرخسرو.
رجوع به شیعه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
راه پیداکردۀ خدای تعالی بر بندگان در بندگی خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برخی گفته اند: راه کیش وآیین است و به این معنی توان گفت شرع و شریعت دو لفظ مترادف باشند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد). راه دین. (از تعریفات جرجانی) (دهار). راه مسلمانی. (دهار). احکامی که خداوند برای بندگان قانون قرار داده. سنت. آیین پیغمبران. دین. (یادداشت مؤلف) ، فرمان بردن در التزام و اجرای بندگی. (از تعریفات جرجانی) ، راه روشن و راست، آستانه، جای آب درآمدن. ج، شرائع. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شریعت و شریعه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ / عِ)
شریعه. شریعت. رجوع به شریعت شود. جای برداشتن آب از رودخانه. (ناظم الاطباء) ، مشرع. مشرعه. شرعه. مشرب. منهل. ورد. مورد. آبخور. آبشخور: شریعۀ فرات. ج، شرائع. (یادداشت مؤلف). آنجای از رودخانه که حیوانات را درآنجا آب دهند. (ناظم الاطباء). رجوع به شریعه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابومحمد حسن شریعی. از صحابۀ امام دهم و یازدهم بود و او اول کسی است که بعد از امام یازدهم به ادعای بابیت برخاسته و به الحاد و کفر منسوب شده و توقیعی در لعن او صادر شده است. پیروان او را شریعیه می گویند. (از خاندان نوبختی ص 235). رجوع به شریعیه شود
لغت نامه دهخدا
دوستان یاران پیروان کسی، جمع شیع اشیاع: اکثر شیعه شرک در شرک فنا افتادند، گروهی از مسلمانان که معتقد به امامت بلا فضل علی ابن ابی طالب و فرزندان او هستند. توضیح شیعه چنان که گمان می کنند جمع یا اسم جمع نیست. بلکه شیعه بر واحد و تثنیه و جمع و مذکر و مونث بیک لفظ و یک معنی اطلاق میشوند اصل شیعه گروهی از مردم است که انسان را یاری می کند و در گروه او در آید شیعه وی است منسوب به شیعه یک تن از فرقه شیعه، جمع شیعیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعت
تصویر شرعت
سنت، شریعت، عادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریع
تصویر شریع
نیام کویک (نخل)، برک (پارچه یکتانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریعه
تصویر شریعه
آئین پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب شریعت
تصویر صاحب شریعت
پیغمبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم شریعت
تصویر علم شریعت
دانش کیش کیشدانی دانش آیین ها کیشدانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعت
تصویر شرعت
((ش عَ))
شریعت، سنت، مثل، راهی که به سوی آب رود، عادت
فرهنگ فارسی معین
زشتی، شناعت، قباحت
متضاد: حسن
فرهنگ واژه مترادف متضاد