جدول جو
جدول جو

معنی شریس - جستجوی لغت در جدول جو

شریس
(شَ)
مأخوذ از سریش فارسی و به معنی آن. (ناظم الاطباء). رجوع به سریش شود
لغت نامه دهخدا
شریس
پارسیی تازی گشته سریش بدخوی
تصویری از شریس
تصویر شریس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریس
تصویر آریس
(پسرانه)
برزگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمیس
تصویر شمیس
(دخترانه)
مصغر شمس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرین
تصویر شرین
(دخترانه)
در گویش سمنان شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شریف
تصویر شریف
(پسرانه)
ارزشمند، عالی، سید، ارجمند، بزرگوار، نام کوهی در عربستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اریس
تصویر اریس
(پسرانه)
زیرک، هوشیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریس
تصویر فریس
حلقه ای کوچک و چوبی که برای بستن بار در سر ریسمان می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریر
تصویر شریر
بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریف
تصویر شریف
صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریب
تصویر شریب
آب قابل آشامیدن، هر مایعی که قابل آشامیدن باشد، برای مثال کسی که خورده بود شربتی شراب هوات / بر او شرنگ شود خوش تر از شراب شریب (قطران - ۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریک
تصویر شریک
انباز، مشارک، همباز، همدست، همکن، هم بهره
شریک جرم: در علم حقوق کسی که مجرم را در ارتکاب جرم کمک و یاری کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرید
تصویر شرید
آواره بی خانمان پس مانده بازمانده رانده
فرهنگ لغت هوشیار
بریده گوشت، نازک و پهن شرم شرم زن چوز شرمگاه آلت تناسلی زن شرم زن، از اعلام مردانست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریب
تصویر شریب
هم پیاله آب ناگوار آب کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراس
تصویر شراس
پارسی تازی شگته به شیوه قلب سریش چسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریس
تصویر عریس
از ریشه پارسی اروس ویوک دغد خوابگاه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریس
تصویر غریس
میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریس
تصویر فریس
کشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخیس
تصویر شخیس
پراکنده چون کارها، پریشان چندگویی درکرویز (منطق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریع
تصویر شریع
نیام کویک (نخل)، برک (پارچه یکتانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریر
تصویر شریر
بدکار، صاحب شر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریش
تصویر شریش
یونانی تازی گشته کاسنی کاشنی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
رزه ریسمانی که برآن جامه شسته آویزند، کبار کبار ریسمان بافته شده از برگ نیام خرمابن، نوار (فیلم)، بویه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریف
تصویر شریف
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریق
تصویر شریق
خوردم، خوبروی، درخشان، خردچوز
فرهنگ لغت هوشیار
سهیم، همدست، مشارک همباز همباغ هنباگ همکار همال هماس هنباز گفته اندکه دیگ باهنبازان بسیاربه جوش نیاید (تاریخ بیهغی) رسن، داماد انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریه
تصویر شریه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
فرهنگ لغت هوشیار
نامرد، زیرک هوشیار، نگهدارنده نگهبان داراک خویش، گشن بیکاره گشنی که باردار نگرداند کاسنی، گل استکانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریس
تصویر ذریس
اندلسی سر خبال تیهو از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریس
تصویر دریس
دم شتر، جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریس
تصویر اریس
زیرک، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریس
تصویر کریس
گریس، فریب و خدعه و چاپلوسی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریف
تصویر شریف
بزرگ منش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شریک
تصویر شریک
انباز، هم سود
فرهنگ واژه فارسی سره