جدول جو
جدول جو

معنی شروانشهی - جستجوی لغت در جدول جو

شروانشهی
(شَرْ شَ)
منسوب به شروانشه. منسوب به شروانشاه. منسوب به پادشاه شروان:
فر شروانشهی ز راه زبان
آب آتش نشان برانگیزد.
خاقانی.
نوروز نو شروانشهی چل صبح و شش روزش رهی
جاسوس بختش زآگهی دی علم فردا داشته.
خاقانی.
رجوع به شروانشه و شروانشاه و شروان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شروانه
تصویر شروانه
(دخترانه)
نام دایه مه پری در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
از مردم شروان مثلاً خاقانی شروانی
فرهنگ فارسی عمید
(شَرْ شَهْ)
شروانشاه. مخفف شروانشاه. منوچهر بن فریدون و پسرش اخستان شروان:
بلقیس روزگار تویی از جلال و قدر
شروانشه از کمال سلیمان دوم است.
خاقانی.
شروانشه سلطان نشان افسرده گردنکشان
دستش سحاب درفشان چون لعل دلدار آمده.
خاقانی.
شروانشه اعظم را اقبال سزد بنده
چون بندۀ اقبالش احرار همه عالم.
خاقانی.
وز در درمی نثار ساز است
شروانشه صاحب القران را.
خاقانی.
خاقان ملک اعظم شروانشه عیسی دم
می زنده کند عالم کردار چنین خوشتر.
خاقانی.
شروانشه آفتاب سایه
کیخسرو و کیقباد پایه.
نظامی.
رجوع به شروانشاه و شروان و شروانشاهان شود.
- شروانشهان، پادشاهان شروان:
ظل سمندو افسر شروانشهان به قدر
از تاج قیصر و سر چیپال درگذشت.
خاقانی.
هان النثار ای قوم هان، جان مژده خواهید از مهان
کاینک سر شروانشهان ایوان نو پرداخته.
خاقانی.
رجوع به مدخل شروانشاهان شود
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
لقب عام ملوک شروان. (آثار الباقیه). لقب پادشاهان شروان (به اران) که آنان را لیزان شاه و خرسان شاه نیز می خوانده اند. (از حدود العالم). منظور خاقان اکبرابوالهیجا فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسروی خاقان کبیر جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر است که پدر و پسر ممدوح خاقانی بوده اند:
چون عزم داری راه را چون دل دهی دلخواه را
فرمان شروانشاه را بر دل نگهبان دیده ام.
خاقانی.
یا گهرهایی که در افسر نشاند افراسیاب
پیش شروانشاه کیخسرو مکان افشانده اند.
خاقانی.
رجوع به شروانشاهان و دیوان خاقانی چ سجادی صفحۀ سی و شش وسی و هفت مقدمه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
مخفف شاهانشهی. شاهانشاهی. رجوع به شاهنشاهی شود
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
منسوب به شروان. (ناظم الاطباء). رجوع به شروان شود
لغت نامه دهخدا
(شَرْ)
ابوالسعود محمد بن علی شروانی، مفتی مدینۀ منوره. او راست: عده ارباب الفتوی. که بسال 1207 هجری قمری آن را به اتمام رسانید. چ بولاق بسال 1304 هجری قمری (از معجم المطبوعات مصر)
سیدعظیم شروانی از گویندگان قرن سیزدهم هجری قمری و استاد صابر شروانی صاحب کتاب هپ هپ نامه به ترکی. وی اشعار روان و بلندی به زبان ترکی دارد و دیوانش در روسیه چاپ شده است
شیخ عبدالحمید. او راست: حاشیه ای بر تحفهالمحتاج بشرح المنهاج، شهاب الدین بن حجرالهیثمی. (از معجم المطبوعات مصر)
او راست: حاشیه ای بر شرح حسام الدین کاتی بر ایساغوجی ابهری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پادشاه شروان و آن عنوان امرای ناحیه شروان - که در مشرق رود کورا و مغرب بحر خزر قرار دارد - می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروانی
تصویر شروانی
منسوب به شروان از مردم شروان: خاقانی شروانی
فرهنگ لغت هوشیار