مخفف شامگاه. رجوع به شامگاه شود: روز تا شامگه از بهر سر خوان ترا در یخ کوفته متواری بنشست فقاع. سوزنی. شامگه زین سر نه عاشق، کاستان بوسی شدم صبح دم زآن سر نه خاقانی که خاقان آمدم. خاقانی. هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشتگاه شامگه خود را بهفتم چرخ مهمان دیده اند. خاقانی. از پس هر شامگهی چاشتی است آخر برداشت فروداشتی است. نظامی
مخفف شامگاه. رجوع به شامگاه شود: روز تا شامگه از بهر سر خوان ترا در یخ کوفته متواری بنشست فقاع. سوزنی. شامگه زین سر نه عاشق، کاستان بوسی شدم صبح دم زآن سر نه خاقانی که خاقان آمدم. خاقانی. هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشتگاه شامگه خود را بهفتم چرخ مهمان دیده اند. خاقانی. از پس هر شامگهی چاشتی است آخر برداشت فروداشتی است. نظامی
مخفف شرمگین. شرمناک. خجل. شرمسار. شرم زده. مستحیی. (یادداشت مؤلف). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : بجان شرمگن نزد شاه آمدند جگر خسته و با گناه آمدند. فردوسی. ، باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف) : گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی از نکوکاران وز شرمگنان باشی. منوچهری. سعدی نرسد به یار هرگز کاو شرمگن است و یار ساده. سعدی. رجوع به شرمگین شود
مخفف شرمگین. شرمناک. خجل. شرمسار. شرم زده. مستحیی. (یادداشت مؤلف). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : بجان شرمگن نزد شاه آمدند جگر خسته و با گناه آمدند. فردوسی. ، باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف) : گفتم ای زن که تو بهتر ز زنان باشی از نکوکاران وز شرمگنان باشی. منوچهری. سعدی نرسد به یار هرگز کاو شرمگن است و یار ساده. سعدی. رجوع به شرمگین شود
آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف). خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او در چشم بود دیده نباشد مگر او. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرم و شرم جای شود
آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف). خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او در چشم بود دیده نباشد مگر او. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرم و شرم جای شود
مخفف گرمگاه: چرخ از سموم گرمگه، زاده وبا هر چاشتگه دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده. خاقانی (چ سجادی ص 291). بس زار که بگذاشتیم روز چون گرمگهش بود بامداد. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 99). رجوع به گرمگاه شود
مخفف گرمگاه: چرخ از سموم گرمگه، زاده وبا هر چاشتگه دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده. خاقانی (چ سجادی ص 291). بس زار که بگذاشتیم روز چون گرمگهش بود بامداد. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 99). رجوع به گرمگاه شود