- شرفه
- تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
معنی شرفه - جستجوی لغت در جدول جو
- شرفه
- گنگرۀ قصر، کنگرۀ دیوار
- شرفه
- شرفاک، هر صدای آهسته، صدای پا، شرفانگ، شرفالنگ،
برای مثال کاروان شکر از مصر رسید / شرفۀ گام و درا می آید (مولوی۲ - ۳۶۳)
- شرفه ((شَ فِ))
- صدای پا، مطلق آواز
- شرفه ((شُ فَ))
- کنگره دیوار، کنگره قصر، جمع شرفات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مشرفه در فارسی مونث مشرف و نواختنامه نامه ای که از بزرگی به سوی زیر دست نوشته شود مونث مشرف، نامه مکتوب مراسله: مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف و داد و موشح بالوف اتحاد بود رسید
پیشه، شگرد
سوسن دشتی از گیاهان
بانوا
پیشه، کار، کسب، شغل، صناعت که روزی بدان دست آرند
چیده گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
تازگی از نعمت و آسایش، نعمت و فراخی طعام خوشمزه آسودگی و دولتمندی، استراحت و تنعم
خروج هوای زفیری که از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبه الریه و ابتدای حلق بیرون میاید
تشنه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
مونث شریف سایه دست مونث شریف، جمع شرائف شریفات: مراسله شریفه
گرو سامه، جلویز روانبودی زندان وبندبسته تنم اگرنه زلفک مشکین اوبدی جلویز (طاهرفضل) پاسبان پاسدار، پیشمرگ، شهربانی درست آن شرته است ازشرتا هندی ک پارسی ک بادیار باد موافق
خشمکین تند، پرتوان، سخت درشت خشمناک خشمگین، زورمند قوی، تند و تیز
اخگر پاره ظتش که بچهد
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
جمع شارب، آبخورها بروت ها بسیارنوشی، کاسه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده بسیارنوشی، کاسکه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده
بهترین داراک، بدترین داراک از واژگان دوپهلو نام گروهی ازرویگردانان (خوارج)
بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن
پاره پاره ای ازچیزی
نرمه باران، سر کوه نوک کوه، سر گش (گش قلب)، کاکل در کودک، بالا بالای هر چیز سر کوه راس جبل، پاره ای از موی مجتمع در سر، باران نرم، سر قلب آن جا که بعلاقه رگ آویزان است، جمع شعف شعوف شعاف شعفات
تراشه پاره چوب
نوعی خوانندگی شهری
بالانک دام کوچک
جمع شریف بزرگان نجیبان
زه کمان، زه ساز
کارد بزرگ، کرانه پیکان و تیزی آن
فرج زن
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر