جدول جو
جدول جو

معنی شرعبی - جستجوی لغت در جدول جو

شرعبی
(شَ عَ بی ی)
لقب عبیدۀ تابعی. (منتهی الارب). در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از نسل دوم مسلمانان بوده و صحابی پیامبر اسلام را درک کرده ولی خود مستقیماً پیامبر را ندیده است. تابعین با آنکه پیامبر را ندیدند، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها علم، حدیث، و سنت را فراگرفتند. این افراد نقش بسیار مهمی در انتقال میراث دینی و فرهنگی اسلام به نسل های بعد داشتند و بسیاری از بزرگان فقه، تفسیر و حدیث از میان تابعین برخاسته اند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرعی
تصویر شرعی
ویژگی آنچه مطابق احکام شرع باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرابی
تصویر شرابی
به رنگ سرخ ارغوانی، ظرف شراب
شراب فروش، سقا
فرهنگ فارسی عمید
(شَ عی ی / شَ)
منسوب به شرع. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). آنچه به شرع نسبت داده شود. (از اقرب الموارد) : امور شرعی سرکار فیض آثار متعلق و مختص عالیجاه صدر خاصه است. (تذکرهالملوک ص 2). مجملاً عزل و نصب مباشرین موقوفات... اگر شرعی باشد هیچیک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست. (تذکرهالملوک ص 3) ، مشروع و حلال و موافق شرع. (ناظم الاطباء). مطابق احکام شرع. موافق دین. (فرهنگ فارسی معین). آنچه موافق شرع است. (از اقرب الموارد) ، راست، شلوار تنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
الشرعبی،او از ثوبان و از او عبدالقدوس بن حبیب روایت کند
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابوجعفر محمد بن عمرو بن شعبی قاضی اسروشنی. در بخارا حدیث گفت. وی اهل همدان بود. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / ش بی ی)
منسوب است به شعب که بطنی است از همدان. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
شرعب بن قیس بن معاویه بن جشم، جدّی جاهلی است. (اعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
شعبه ای از قبیلۀ بنی رکب منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
در ناحیه ای است در یمن و گویند قریه ای است. (یادداشت به خط دهخدا)
از منازل معروفۀ اشعریان. (تاریخ قم ص 284)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
دراز. (منتهی الارب). دراز و طویل. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ عی ی)
زه کمان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به معنی های شرعه. (منتهی الارب). رجوع به شرعه شود، مثل و مانند. (ناظم الاطباء). مانند چیزی. ج، شرع، و شرع، شرع. جج، شراع. (آنندراج). رجوع به شرع و شرعه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ بی یَ)
جایگاهی است در جزیره، وقعه ای دراین مکان وقوع یافته است. (یادداشت به خط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَمْ با)
یا شرنتی. نام مرغی. (از اقرب الموارد). رجوع به شرنتی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شرعب الادیم شرعبه، برید پوست را به درازا. (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمعی از محدثین به این نسبت معروفند که مربوط به پیشۀ آبا و اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به شراب. (یادداشت مؤلف) ، آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره. معتاد بشراب. آلودۀ به شراب. (یادداشت مؤلف).
- شرابی تلنگی، از اتباع، شرابخوار دائم. (یادداشت مؤلف).
، شراب ساز. شراب فروش. (از یادداشت مؤلف) ، شرابدار. (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج). ساقی. (آنندراج) :
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو بر آن خم نبید.
منوچهری.
، به رنگ شراب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
حبان بن زید الشرعبی. تابعی است و جریر بن عثمان از او روایت کند. و بعضی او را صحابی شمرده اند. مفهوم صحابی یکی از مفاهیم کلیدی در علم حدیث است، چراکه بسیاری از احادیث پیامبر از طریق صحابه نقل شده اند. شناخت دقیق صحابه به ما کمک می کند تا درک عمیق تری از منابع دینی و تحولات اجتماعی صدر اسلام داشته باشیم. آنان حافظان زنده سنت و قرآن بودند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرعی
تصویر شرعی
کیشی آینیک منسوب به شرع مطابق احکام شرع موافق دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعبی
تصویر شعبی
زانیچی (ملی)، مردمخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرابی
تصویر شرابی
میگون ازرنگ ها، میخواره مغی منسوب به شراب، باده پرست میخواره
فرهنگ لغت هوشیار
قانونی، مشروع
متضاد: عرفی، غیرشرعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد