جدول جو
جدول جو

معنی شرخری - جستجوی لغت در جدول جو

شرخری(شَ خَ)
عمل شرخر. مدعاها را خریدن پیش از اثبات در محکمه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شرخری
عمل شرخر، مدعاها را خریدن پیش از اثباتدر محکمه
تصویری از شرخری
تصویر شرخری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ خِ ری ی)
ضعیف، منه: ساق خرخری، ای ساق ضعیف و ناتوان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
حالت و رفتار خر گرفتن. حالت نفهمیدگی ولی غیرواقعی. حالت کودنی غیرحقیقی:
از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز
زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری.
سنائی.
- خود را بخرخری زدن، کنایه از تجاهل کردن. خود را بنفهمیدگی زدن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب است به شراره که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ را)
کوهی است بنی سلیم را. (از منتهی الارب). کوهی است مشرف بر تبوک در سمت مشرق آن و گویند شروری و رحرحان در ارض بنی سلیم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
معرب چرخچی. توپچی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ تَ / تِ)
خریدار شر. کسی که در امور متنازع فیه با دادن وجهی به یکی از متداعیان حق او را بخرد و در همه مراحل تا حصول نتیجۀ نهائی خود را جانشین او سازد
لغت نامه دهخدا
((شَ. خَ))
کسی که ملک و مال مورد اختلاف یا چک و سفته برگشتی را از صاحبانشان به بهای ارزان می خرد
فرهنگ فارسی معین
شرور
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که خر و پف می کند
فرهنگ گویش مازندرانی