گوی که در آن پوست گسترند و آب ریزند تا شتران آب خورند از وی. (منتهی الارب). حفره ای که پوستی در آن گسترده باشند تا شتران از آن آب خورند. (از اقرب الموارد)
گوی که در آن پوست گسترند و آب ریزند تا شتران آب خورند از وی. (منتهی الارب). حفره ای که پوستی در آن گسترده باشند تا شتران از آن آب خورند. (از اقرب الموارد)
پایه، پله، رتبه، مرتبه، هر یک از تقسیمات یک وسیله مثل بارومتر و ترمومتر یا چیز دیگر که به چند قسمت تقسیم شده باشد، در ریاضیات یک جزء از ۳۶۰ جزء محیط دایره، در امور نظامی مقام و رتبۀ نظامی مثلاً درجۀ سرهنگی
پایه، پله، رتبه، مرتبه، هر یک از تقسیمات یک وسیله مثل بارومتر و ترمومتر یا چیز دیگر که به چند قسمت تقسیم شده باشد، در ریاضیات یک جزء از ۳۶۰ جزء محیط دایره، در امور نظامی مقام و رتبۀ نظامی مثلاً درجۀ سرهنگی
خرخر کردن محتضر گاه جان دادن. غرغرۀ محتضر و تردد نفس او. آمد و شد کردن جان در گلو وقت مرگ و گردیدن آواز در حلق در آن حال. خرخراک مرگی. (مهذب الاسماء) ، گردیدن آواز خر در حلق وی
خرخر کردن محتضر گاه جان دادن. غرغرۀ محتضر و تردد نفس او. آمد و شد کردن جان در گلو وقت مرگ و گردیدن آواز در حلق در آن حال. خرخراک مرگی. (مهذب الاسماء) ، گردیدن آواز خر در حلق وی
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)