جدول جو
جدول جو

معنی شربتدار - جستجوی لغت در جدول جو

شربتدار
(شَ بَ)
دارندۀ شربت، مسؤول شربتخانه. خادم که اقسام شربت در تحویل او است. (فرهنگ نظام). کسی که مرباها و آچارها را بسازد و انواع حلواها بپزد و آن را در عرف حال رکابدار گویند. (آنندراج) (بهار عجم) :
شربتی دارد لبش بهر دل بیمار من
مردم و رحمی ندارد ماه شربتدار من.
سیفی
لغت نامه دهخدا
شربتدار
چمانی آبدار
تصویری از شربتدار
تصویر شربتدار
فرهنگ لغت هوشیار
شربتدار
ایاغچی، ساقی، شربتدار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که متصدی امور مربوط به آبدارخانه و شراب نوشی پادشاهان و بزرگان بوده است، ساقی
فرهنگ فارسی عمید
خدمتکاری که شربت درست می کند و انواع نوشیدنی ها و لوازم شربت خانه به او سپرده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اربودار
تصویر اربودار
درخت گلابی، امرودبن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ بَ تِ تَ)
کنایه از شربت لطیف و نفیس است. (بهار عجم) (آنندراج) :
چو دولاب کو شربت تر دهد
ازین سر ستاند از آن سردهد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ پَ)
شرابی. (دهار). ساقی. پیاله دار. (ناظم الاطباء) :
قیصر شرابدارت و چیپال چوبدار
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار.
منوچهری.
ندیمان خاص او را دستوری بود که نزدیک وی میرفتند همچنان قوالان و مطربانش و شرابداران. (تاریخ بیهقی). سارغ شرابدار به فرمان وی را برگشاد. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144). وی در آنجا رفت با دو ندیم و کسی که شراب پیماید از شرابداران. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 516). دوجوان بودند یکی شرابدار عزیز و یکی خوان سلار. ایشان را آوردند به زندان. (قصص الانبیاء ص 75) ، شربت دار. (از ناظم الاطباء) : شرابدار ملک را یاد آمد که یوسف در زندان تعبیر خواب او چه کرد. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت. (برهان قاطع) (جهانگیری). امرودبن:
بر سرچشمه پای اربودار
لیس فی الدار غیره دیار.
لامعی.
رجوع به اربو شود، نوعی تره. بابونه. بهار. (تذکرۀ ضریر انطاکی). آن گلیست زرد خوش بو که آنرا گاوچشم خوانند. (منتهی الارب). ابن البیطار گوید: اربیان، بزبان سریانی نوعی از بابونج است که آنرا خام و پخته خورند و بیونانی آنرا بوفتالمن نامند و این همانست که بدو نام بهار دهند و ما در باب باء ذکر آن خواهیم آورد - انتهی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شربت دار
تصویر شربت دار
خدمتکاری که انواع شربت و شراب و آب در تصرف اوست
فرهنگ لغت هوشیار
چمانی (ساقی)، آبدار نوشاکدار متصدی شربت خانه متصدی آبدار خانه پادشاهان و بزرگان، شربت دار، ساقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرابدار
تصویر شرابدار
ساقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
حادٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
Precipitous, Slanting, Sloped, Sloping, Steep
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
précipité, incliné, raide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
急峻な , 傾斜している , 急な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شیب دار، متمایل شد
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
تیز , جھکاؤ , شیب دار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
তীক্ষ্ণ , ঝুঁকিপূর্ণ , তীব্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
ชัน , เอียง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
mwinuko, inayoelekea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
dik, eğimli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
curam, miring
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
תלול , משופע , תלול
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
급격한 , 기울어진 , 가파른
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
तीव्र , झुका हुआ , तीव्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
steil, scheef
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
ripido, inclinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
íngreme, inclinado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
陡峭的 , 倾斜的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
stromy, pochylony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
стрімкий , похилий , крутий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
steil, schräg
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
обрывистый , наклонный , крутой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیب دار
تصویر شیب دار
precipitado, inclinado, empinado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی