جدول جو
جدول جو

معنی شرباشرن - جستجوی لغت در جدول جو

شرباشرن
(شَ شَ رَ)
آغازکننده شر. مباشر شر. که شر انگیزد. که تواند شر آغازد، مقدمهالجیش و هر اول فوج که اول بر مخالف آویزد و جنگ اندازد و این لفظ ترکی است. (آنندراج) (بهار عجم). پیش جنگ. (فرهنگ نظام) :
آغاز ملاقات بتان کن به هوس
شرباشرن مصاحبت حرص و هواست.
سعید اشرف.
از پی جنگ چو چشمش صف مژگان بندد
فتنه شرباشرن و فوج نگاهش طرح است.
میر صیدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مصری. ورّاق و او کتابت مصحف نیز می کرده است. در نیمۀ اول قرن چهارم. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(شَ شِ)
گرانیها، نفس، محبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تمامۀ تن. (منتهی الارب). تمامی تن. (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ شرشره. (از منتهی الارب). رجوع شود به شرشره
لغت نامه دهخدا
تصویری از شراشر
تصویر شراشر
تمام جسد، نفس
فرهنگ لغت هوشیار
از دهستان سجارود بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آوایی که از برخورد چیزی با آب یا زمین گل آلود پدید آید
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی واقع در حوزه ی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی